معنی کلمه سبک در لغت نامه دهخدا
چو یاقوت باید سخن بی زیان
سبک سنگ لیکن بهایش گران.ابوشکور.مگر با من او چون برادر شود
بد روز بر من سبک تر شود.فردوسی.هوا چگونه بود پیش طبع او؟ نه سبک
زمین چگونه بود پیش حلم او؟ نه گران.فرخی.آنکه با حلمش زمین همچون هوا باشد سبک
وآنکه با طبعش هوا همچون زمین باشد گران.فرخی.هرکه را کیسه گران سخت گرانمایه بود
هرکه را کیسه سبک سخت سبکسار بود.منوچهری.نه زآن گردش که می گردد زمانی
گرانتر گشت داند یا سبکتر.ناصرخسرو.نگه کن که چون کرد بی هیچ حاجت
بجان سبک جفت جسم گرانتر.ناصرخسرو.و بباید دانست که از این چهار مایه [ چهار عنصر ] دو سبک است و دو گران مطلق آتش است و سبک اضافی هواست و گران مطلق زمین است و گران اضافه آب. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
روده کز باد گشت فربه و تر
بدو سوزن سبک شود لاغر.سنایی.بر عاقل که یافت عقل و بصر
فربهی دیگر و ورم دیگر.سنایی.بس که در بحرطلب چون صبح شست افکنده ام
تا در آن شست سبک صید گران آورده ام.خاقانی.هم در این غرقاب عزلت خوشترم کز عقل و روح
هم سبک چون بادبانم هم گران چون لنگرم.خاقانی.- سبک اسلحه ؛ نظامیان که اسلحه سبک دارند. مقابل سنگین اسلحه.
- سبک اندام ؛آنکه اندامی سبک دارد. امرط. ( منتهی الارب ): هوالس ؛ مرد سبک اندام.
|| خوشخوار. گوارا. سریعالهضم :
نهادش نکو تازه و پرنوا
زمین خرم آبش سبک خوش هوا.اسدی. || زودگوارنده : این جمله [ داروهای نامبرده ] دوازده شربت سبک و شش شربت ثقیل باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). آنجا آب روان دید در دیک بخورد سبک بود. ( تاریخ طبرستان ).