سبک دست

معنی کلمه سبک دست در لغت نامه دهخدا

سبکدست. [ س َ ب ُ دَ ] ( ص مرکب ) کنایه از شتاب و جلدی باشد در کارهایی که با دست کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). چابک دست. اَحَذّ. ( منتهی الارب ) :
سبکدست رستم بسان پری
نهان کرد در مرغ انگشتری.فردوسی.تو نکوتر کشی ایرا که سبکدست تری
خیز و بِرْهان ز گراندستی اغیار مرا.خاقانی.برآمد دزدی از مشرق سبکدست
عروس صبح را زیور بهم بست.نظامی.چشم بد دورز مژگان سبکدست تو باد
که بخون دو جهان سرخ نشد منقارش.صائب ( از آنندراج ). || شخصی که در کارها سرعت و جلدی بکار برد. آنکه اندک در کارها سرعت کند. ( شرفنامه ): امراءة بشکی الیدین ؛ زن سبکدست. سَدِک ؛ مرد حریص و سبکدست. نهش الیدین ؛ ستور سبکدست. ( منتهی الارب ) :
مشو از می گران ترسم سبکدستان ربایندت
ز دست یکدگر چون جام می مستان ربایندت.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه سبک دست در فرهنگ معین

( ~ . دَ ) (ص مر. )۱ - ماهر. ۲ - تر - دست . ۳ - خوش یُمن .

معنی کلمه سبک دست در فرهنگ عمید

۱. کسی که کاری را با تندی و چالاکی انجام بدهد، چابک دست، تند دست، تندکار.
۲. کسی که در کارهایی که با دست انجام می دهند چست وچابک باشد.
۳. کسی که بی سبب به روی دیگری دست دراز کند و او را کتک بزند.
۴. کسی که دست مبارک و خوش یمن دارد.

معنی کلمه سبک دست در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که در کارهایی که با دست میکند مهارت دارد چابکدستی . ۲ - آنکه در امور سرعت و جلدی بکار برد تند کار . ۳ - ماهر . ۴ - تر دست . ۵ - آنکه بی جهت بر روی دیگری دست دراز کند و او را بزند . ۶ - آنکه هر کاری کند نا میمون و نا مبارک باشد کسی که دستش سبک باشد .

معنی کلمه سبک دست در ویکی واژه

ماهر.
تر - دست.
خوش یُمن.

جملاتی از کاربرد کلمه سبک دست

برای هضم ثانی کرده در یک طبخ گه مسکن بامرش چار استاد سبک دست صناعت دان
چو دید آن حال فرهاد سبک دست ز شادی در زمان بر پای برجست
به هم زدی ز سبک دستی کرشمهٔ جهانی اسیر فتنهٔ حسن گران سپاه تو گردم
از باده بسی ساغر فربه کن هر لاغر هر چند سبک دستی ای دست از آن زوتر
کمان سخت اگر گیرند پیش حملۀ دشمن سبک دستی اگر جویند پیش لشکر اعدا
چو گشت عشق تو فصاد و اکحلم بگشاد چو خون بجستم از تن زهی سبک دستی
خویش دریاب و حذر کن تو ولیکن چه کنی که یکی دزد سبک دست در این ره حذرست
سبک دست رستم بسان پری بدو درنهان کرد انگشتری
تهمتن سبک دست بیژن گرفت چنانکش ز شاه و پدر بپذرفت
سبک دست نامحرم نابکار برون آرد از گوش من گوشوار