سبک خیز. [ س َ ب ُ ] ( نف مرکب ) کنایه از مردم جلد و تند و زودخیز. ( برهان ). کنایه از مرد چست و چالاک که در سرانجام دادن کارها متوقف نشود. و اطلاق آن بر سایر حیوانات نیز آمده. ( آنندراج ). کنایه از مردم جلد و آن را سبک دست نیز گویند. ( انجمن آرا ). چُست : امراءة القی ؛ زن چست سبک خیز. ( منتهی الارب ) : شیر سخت بزرگ و سبک خیز و قوی بود. ( تاریخ بیهقی ). سپه همچو آهو سبک خیز شد سپهبد چو یوز از پسش تیز شد.اسدی.دگرباره بختم سبک خیز شد نشاط دلم بر سخن تیز شد.نظامی.صبح گران خسب سبک خیز شد دشنه بدست از پی خونریز شد.نظامی.بصحرا ز مرغان سبک خیزتر بدریا در از ماهیان تیزتر.نظامی.
معنی کلمه سبک خیز در فرهنگ معین
( ~ . ) (ص فا. ) تیز و تند.
معنی کلمه سبک خیز در فرهنگ عمید
۱. آن که زود از جا برخیزد برای انجام دادن کاری، چست وچالاک، چابک. ۲. تندرو. ۳. جهنده.
معنی کلمه سبک خیز در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - تیز رو چالاک چست . ۲ - آنکه زود از خواب برخیزد .
معنی کلمه سبک خیز در ویکی واژه
تیز و تند.
جملاتی از کاربرد کلمه سبک خیز
دردت نکند چاره بجز حیدر صفدر زین ملک سبک خیز و بکویش سفری کن
ناله سبک خیز ره بندگی گریه عرق ریز زشرمندگی
ز بس از جا سبک خیزد به تار موئی آویزد دل هر جائیم از دیدهٔ خونبار افتاده
در هلاک تو ندانم ز گران خسبی خاک یا همی خود ز سبک خیزی گردون گریم
مضطرب چون نشود گاه سبک خیزی او! سم او خاره و میدان فلک پر میناست
تن پرستان و سبک خیزی محشر، هیهات هر که شب سیر خورد وقت سحر سنگین است
در دلبری سبک خیز چون شاهباز جره از سینه درخشان محسود لوح نقره
بس که سبک خیزیش جذب کند ثقل وی بر شمرد بحر را در ره هندوستان
ز تیر نگاه بتان تیز تر ز رنگ اسیران سبک خیز تر
فدای سنگ سبک خیز یار باد سر من که بر سر من خاکی ز باد تیزتر آمد