سبنج

معنی کلمه سبنج در لغت نامه دهخدا

سبنج. [ س ِ ب َ ] ( اِ ) چوب قلبه باشد، و آن چوبی است درازکه بر یک سر آن گاوآهن را نصب کند و سر دیگر آن را بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند، و یوغ چوبی است که بر گردن گاو نهند. ( برهان ) ( آنندراج ) :
چون یکی گاو سُروزن شده ای
جسته از یوغ و از آماج و سبنج.سوزنی ( از حاشیه برهان قاطع ).رجوع به سپنج شود.
سبنج. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) قریه ای است از قراء ارغیان . ( معجم البلدان ).

معنی کلمه سبنج در فرهنگ معین

(س بَ ) (اِ. ) چوبی دراز که بر یک سر آن گاوآهن نصب کنند و سر دیگر آن را بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند، چوب قلبه .

معنی کلمه سبنج در فرهنگ عمید

چوبی دراز که برای شیار کردن زمین به یوغ بسته می شود و در وسط دو گاو قرار می گیرد و سر آن که آهن شیار است به زمین فرو می رود، قلبه.

معنی کلمه سبنج در فرهنگ فارسی

( اسم ) چوبی دراز که بر یک سر آن گاو آهن نصب کنند و سر دیگر آن بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند چوب قلبه .
قریه ایست از قرائ ارغیان

معنی کلمه سبنج در ویکی واژه

چوبی دراز که بر یک سر آن گاوآهن نصب کنند و سر دیگر آن را بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند؛ چوب قلبه.

جملاتی از کاربرد کلمه سبنج

ارغیان ناحیه ای از نواحی نیشابور می‌باشد که مشتمل بر چندین قریه مانند سبنج، بان، راونیر که روستاهای آن به دلیل جماعتی از اهل علم که به آنجا نسبت می‌دهند شناخته شده‌است.