سبل. [ س َ ب َ ] ( ع اِ ) مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پلک چشم برمی آید، و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد، و بعضی گویند به این معنی عربی است. ( برهان ). علتی است چشم را که موی فرود پلک برآید. ( شرفنامه ). پرده ای در چشم که از ورم عروق آن در سطح ملتحمه پدید آید و یا رگهای سرخ که در چشم پدید آیند. ( ناظم الاطباء ). پرده ای است که عارض چشم شود بر اثر بادی که در رگهای آشکار در سطح ملتحمه و قرنیه از کثافاتی که مابین ملتحمه و قرنیه مانند دود پیدا شده تولید میگردد.( از کشاف اصطلاحات الفنون ). غشاوه که عارض چشم شود از آماسیدن عروق ظاهره در سطح ملتحمه و قرنیه. ( یادداشت مؤلف ). پرده چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمه است واقع شود یا رگ سرخ است که در چشم پدید آید. ( منتهی الارب ). غشاوة تعرض للعین من انتفاخ عروقها الظاهرة فی سطح الملتحمة و القرنیة و انتساج شی فیهما کالدخان. ( قانون ابوعلی کتاب 3 ص 65 ). علتی است که رگهای چشم سرخ و ممتلی گردد از خون غلیظ و اندر چشم خارش پدید آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ) : اشک چشم سبل گرفته ابر تا روان گشت سوی صحرا شد.مسعودسعد.چشم شرع از شماست ناخنه دار برسر ناخنه سبل منهید.خاقانی.بسا معشوق کآمد مست مبرور سبل در دیده باشد خواب در سر.نظامی.الماس و سهاله و شکرداشت حالی سبلم ز دیده برداشت.اوحدالدین کرمانی.خورشید را از آن سبلی نیست و درد چشم کو چشم را ز خاک درش کرد توتیا.عطار.مدامش بروی آب چشم از سبل دویدی و بوی پیاز از بغل.سعدی ( بوستان ).ز چشمت ار سبل عیب و ریب برخیزد سرائر حُجُب غیب در نظر یابی.سلمان ساوجی ( از شرفنامه ).خاطر مدرک دستور جهانبان حجاب دیده روشن خورشید جهانبان سبل.سلمان ساوجی ( از شرفنامه ).|| ( هندی ، اِ )بهندی میلی باشد از فولاد که بدان زمین و دیوار کَنند. ( برهان ). دیلم. سبل. [ س َ ب َ ] ( ع مص ) رد کردن چیزی بکسی در راه خدا. || دشنام دادن. ناسزا گفتن. ( دزی ج 1 ص 629 ). || ( اِ ) باران که از ابربرآمده و تا زمین نرسیده باشد. ( منتهی الارب ). باران بمیان آسمان و زمین. ( مهذب الاسماء ). || دشنام. ( منتهی الارب ). || خوشه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). اطراف سنبل. ( معجم البلدان ). || بینی. || جامه دراز فروهشته. ( منتهی الارب ). دامن پیراهن. ( مهذب الاسماء ). || پرده. ( منتهی الارب ). || سَبَل ٌ من رماح ؛پاره ای از رماح ، کم باشد یا بسیار. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه سبل در فرهنگ معین
(سُ بُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ. سبیل ، راه ها. (سَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بارانی که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد. ۲ - بینی . ۳ - دشنام . ۴ - خوشه ، سنبل . ۵ - پردة چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمه است واقع شود و بدان در پیش نظر غباری پدید آید. ۶ - موی و رگه ای سرخ که در چشم پدید آید.
معنی کلمه سبل در فرهنگ عمید
= سَبیل یکی از امراض چشم که چیزی مانند پرده بر روی چشم پیدا شود.
معنی کلمه سبل در فرهنگ فارسی
راهها، جمع سبیل ( اسم ) جمع سبیل راهها طریقها . ابن العجلان طائفی صحابی است نام پدر هبیره محدث است
معنی کلمه سبل در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سُبُلَ: راهها ریشه کلمه: سبل (۱۸۱ بار) منظور از «سبل» در اینجا راه های مختلفی است که به سوی خدا منتهی می شود: راه جهاد با نفس، راه مبارزه با دشمنان، راه علم و دانش و فرهنگ، خلاصه جهاد، در هر یک از این راه ها سبب هدایت به مسیری است که به خدا منتهی می شود. از طرفی «سُبُل» جمع «سَبِیل» هم به راه های خشکی اطلاق می شود، هم به راه های دریایی، چنان که در بخش 42 دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ سَبِیْلُهُ».
معنی کلمه سبل در ویکی واژه
جِ. سبیل ؛ راهها. بارانی که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد. بینی. دشنام. خوشه، سنبل. پردة چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمهاست واقع شود و بدان در پیش نظر غباری پدید آید. موی و رگهای سرخ که در چشم پدید آید.
جملاتی از کاربرد کلمه سبل
با توجه به قرار گرفتن ایران در یک کمربند آتشفشانی امکان بهرهبرداری از این انرژی در ایران نیز وجود دارد. نیروگاه زمینگرمایی مشگینشهر، اولین نیروگاه زمین گرمایی ایران در استان اردبیل و در دامنه کوه سبلان با ظرفیت نهایی بالغ بر ۵۰ مگاوات در حال مطالعه و انعقاد قرارداد جهت احداث میباشد. با توجه به تحقیقات انجام شده امکان ساخت این دست نیروگاهها در مناطق مستعد دیگری نیز مانند دامنه کوه تفتان و مناطق سهند و سبلان وجود دارد.
قله سبلان به شماره ۱۹۴۹۶/۱۲ در فهرست آثار طبیعی ملی کشور به ثبت رسیده و سند مالیکت آن از ارتفاع بالای سه هزار و ۶۰۰ متری قله به وسعت شش هزار و ۲۰۰ هکتار به نام سازمان حفاظت محیط زیست صادر شدهاست.
شهر اردبیل در میان دشتی با همین نام در ارتفاع ۱۵۰۰متری از سطح دریا و در میان کوههای تالش و سبلان در شمال غرب فلات ایران جای گرفته و دارای زمستان های سرد و تابستان های معتدل است.
آلوارس روستایی است که در استان اردبیل، شهرستان سرعین، بخش مرکزی قرار دارد. پیست اسکی آلوارس در دامنه کوه سبلان در این روستا واقع شدهاست.
مینجنباند سر و سبلت ز جود پاس آنک کردمش من صد سجود
نه چو من باشد هر کس بودش سبلت و ریش نه چو موسی است هر آنکه بفسون بنهد دام
در دلت آن نه رشته امل است چشم دید ترا رگ سبل است
دید آبلهپای عقل کل را آن مهدی هادی سبل را
آبشار گورگور خیاوچای در جنوب روستای موییل در در ۱۴ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان مشگین شهر در استان اردبیل واقع گردیده است. ارتفاع این آبشار حدود ۱۲ متر و دریاچهای به مساحت ۲۰۰ مترمربع محوطه گردشگاهی دارد. ارتفاع این منطقه از سطح دریا ۲۲۲۳ متر و در دامنه کوه سبلان واقع گردیده است.
هر آن شمعی که ایزد برفروزد کسی کش پف کند سبلت بسوزد
هژبر از بیمِ تیرش با دل ریش به کام خویش بردی سبلت خویش
می ده به بانگ نی که ندارم به فر عشق پروای ریش محتسب و سبلت فقیه
چشمه آب گرم شابیل لاهرود چشمهایست که در دامنهٔ کوه سبلان، در فاصلهٔ ۲۵ کیلومتری لاهرود واقع شدهاست. دمای آب این چشمه ۴۹ درجه سانتیگراد است و به دلیل فراوانی اسید بیکربنیک در آن، بیماران برخی بیماریهای حرکتی و عصبی برای درمان مراجعه میکنند.
قله سبلان در اسفند سال ۱۳۹۹ توسط اداره کل منابع طبیعی استان اردبیل به مساحت ۹۷۴۰۰۰ هکتار و به شعاع ۱۰ کیلومتری از ییلاقات آن دارای سند رسمی گردید. صدور این سند زمینه پیشگیری از کوه خواری، تصرفات غیرقانونی و ثبت در فهرست یونسکو را فراهم میآورد.
در قرن ششم قبل از میلاد زرتشت پیامبر بزرگ ایران ظهور کرد و بنا به روایت اوستا، کتاب یسنا در بالای کوه سبلان بر او نازل شدهاست.
دست بر سبلت نهادی در نوید رمز یعنی سوی سبلت بنگرید
خورشید را از آن سبلی نیست در دو چشم کو چشم را ز خاک درش ساخت توتیا
در جبهه غربی قله سلطان و در کنار جانپناه، سنگی به شکل عقاب قرار دارد که در طول زمان به نماد سبلان تبدیل شدهاست. این قطعه سنگ به شکل عقابی است که نشسته و سر را به سوی شرق چرخاندهاست.
این شهر از دیر باز به عنوان شاهراه اتصال اردبیل به تبریز، مغان به اردبیل و تنها مسیر ارتباطی به قله سبلان بودهاست. لاهرود به دلیل داشتن چراگاههای ییلاقی همه ساله در فصول گرم سال پذیرای هزاران نفر از عشایر ایل سون میباشد.
خود سزای سبلت تو دولت شه کرد و بس شاه را دولت چنان باشد ترا سبلت چنین