سبع. [ س َ ] ( ع مص ) سبع قوم ؛ هفتم ایشان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || هفت یک مال کسی گرفتن. ( منتهی الارب ). سبع قوم ؛ سبعمال ایشان گرفتن. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || دشنام دادن و عیب کردن یا بدندان گزیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سبع فلان ؛ هدف قرار دادن ( تیر انداختن ) و ترساندن وی را. دشنام دادن و عیب گرفتن و خرده گیری کردن از کسی بگفتار زشت. بدندان گزیدن او را چون درندگان. ( از متن اللغة ). سبع گرگ ؛ تیر انداختن آن را یا ترسانیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سبع گرگ گوسپند را؛ شکار کردن آن را و آنگاه خوردن. ( از متن اللغة ). گرفتن گرگ گوسپند را. ( منتهی الارب ). شکار کردن آن را. ( از اقرب الموارد ). سبع حبل ؛ هفت تو تابیدن رسن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هفت لا کردن رسن را. ( از متن اللغة ). سبع چیز؛ بدزدیدن آن را. ( منتهی الارب ). سرقت کردن آن را. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). سبعت الایام له ؛ هفت روز را برای او تمام و کامل کردم. ( ناظم الاطباء ). سبع کسی مولود را؛ تراشیدن سر وی و ذبح کردن برای او در مدت هفت روز. هفت روز را برای کسی تمام و کامل کار کردن ، سبع الایام له. ( از ناظم الاطباء ). سبع. [ س َ ] ( ع عدد، ص ، اِ ) هفت ، و سبع نِسْوَة یعنی هفت زن. ( منتهی الارب ). هفت. ( ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56 ) ( اقرب الموارد ). مؤنث سبعه بر خلاف قیاس ، گویند: سبعة رجال و سبع نساء. ( اقرب الموارد ): طاف بالبیت سبعاً؛ هفت بار. ( از اقرب الموارد ). || جایی که در آنجا حشر واقع شود و از آن حدیث من لها یوم سبع، بضم با نیز روایت شده است ( سَبُع )؛ یعنی کیست برای آنها در روز قیامت. ( منتهی الارب ). موضعی که درآن حشر باشد... ( از اقرب الموارد ). روز بیم و بسوی همین راجع است قول ذئب یوم لایکون لها راع غیر و ظاهراست که گرگ در روز قیامت راعی آنها نمیتواند شد و او را دمن لها عند الفتن حین تترک بلا راع نهبة للسباع فجعل السبع لها راعیاً اذ هو منفرد. ( منتهی الارب ). || روز عید جاهلیت است که در آن روز از همه پرداخته ببازی و لهو مشغول میشدند. ( منتهی الارب ). - احدی من سبع ؛ یعنی کار سخت و دشوار، تشبیهاً باحدی اللیالی السبعة التی ارسل فیها الربح عاد او یسبعسنی یوسف شدة. ( منتهی الارب ). به امر عظیم شدید گویند: احدی من سبع. ( از اقرب الموارد ). || و کلمه سبعین در قول فرزدق :
یکی از صور جنوبی فلک ذئب و آن در جنوب بدن عقرب جای دارد . جانوردرنده، سبوع، سباع، سبعیت:درندگی، هفت یک، یک هفتم ازچیزی، اسباع جمع، سوره فاتحه که هفت آیه دارد، سبع المثانی هفت یک یک هفتم ۱ / ۷ جمع اسباع . ناحیه ایست در فلسطین بین بیتالمقدس و کرک بدانجهت که در آنجا هفت چاه است
معنی کلمه سبع در دانشنامه آزاد فارسی
سبع (صورت فلکی) رجوع شود به:گرگ (اخترشناسی)
معنی کلمه سبع در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سَّبُعُ: حیوان وحشی گوشتخوار مانند شیر و گرگ و پلنگ معنی سَبْعَ: هفت - هفت گانه معنی صَبّاً: فرو ریختنی وصف ناشدنی ( در اصل به معنی ریختن آب از بلندی است) معنی دَأَباً: ادامه در سیر(در جمله تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً :یعنی پی درپی)-عادت معنی یَأْکُلْنَ: می خورند (در عبارت "ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَ ٰلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ "هفت سال سختی و قحطی به درندگانی خونآشام تشبیه شده که به مردم حمله میآورد ، و ایشان را دریده و میخورد ، ولی اگر مردم ذخیرهای داشته باشند این درنده... معنی طَرَائِقَ: راههای عبور و مرور (جمع طریقه . درعبارت " وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ "اگر آسمانها را طرائق نامیده از این باب است که آسمانها محل نازل شدن امر از ناحیه خدا به سوی زمین است ، همچنان که فرموده : یتنزل الامر بینهن و نیز فرموده : یدبر ... ریشه کلمه: سبع (۲۸ بار) «سَبْع» در لغت به معنای هفت و «مَثانِی» به معنای دوتاها است، و بیشتر مفسران و روایات، «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» را کنایه از سوره «حمد» گرفته اند، زیرا سوره «حمد» بنا بر معروف، هفت آیه است و از این نظر که، به خاطر اهمیت این سوره و عظمت محتوایش، دو بار بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل گردیده، و یا این که: از دو بخش تشکیل شده (نیمی از آن، حمد و ثنای خداست و نیمی از آن، تقاضاهای بندگان است) و یا این که دوبار در هر نماز خوانده می شود، به این جهات، کلمه «مَثانِی» یعنی دوتاها بر آن اطلاق شده است. بعضی از مفسران نیز این احتمال را داده اند که «سبع» اشاره به هفت سوره بزرگ آغاز قرآن است، و مَثانِی کنایه از خود قرآن،، چرا که قرآن دو بار بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شد یک بار به طور جمعی، و یک بار تدریجی و به حسب نیازها و در زمان های مختلف. بنابراین، «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» یعنی هفت سوره مهم، از مجموعه قرآن. کلمه «سبع» (هفت) در لغت عرب برای تکثیر نیز به کار می رود، شاید از این نظر که پیشینیان عدد کرات منظومه شمسی را هفت می دانستند (و در واقع آنچه از منظومه شمسی امروز نیز با چشم غیر مسلح دیده می شود، هفت کره بیش نیست) و با توجّه به این که «هفته» به صورت یک دوره کامل زمان، هفت روز بیشتر نیست و تمام کره زمین را نیز به هفت منطقه تقسیم می کردند، و نام هفت اقلیم بر آن گذارده بودند، روشن می شود که چرا «هفت» به عنوان یک عدد کامل در میان آحاد و برای بیان کثرت به کار رفته است. هفت. ، . سبعون: هفتاد. ، . مراد از سبعین کثرت است نه اینکه اگر بیشتر از هفتاد استغفار کنی خواهد بخشود.
معنی کلمه سبع در ویکی واژه
عدد هفت. درنده.
جملاتی از کاربرد کلمه سبع
گر اسدی در فلک نظم بود یک تن از سبعه سیارههاست
پیش از اسلام ادبیات عربی عمدتاً منحصر به اشعار قبیلهای بود که نوشته نمیشد و سینه به سینه نقل میشد.[نیازمند منبع]اعراب در تاریخ فرهنگ و ادب حضور طولانی داشتهاند تا آنجایی که در عصر جاهلی و قبل از ورود اسلام، معلقات سبع سروده شد و اکنون به تمام زبانهای دنیا ترجمه شدهاست. بسیاری از ایرانیان به زبان عربی شعر سروده و مایه ادبی ایران را به زبان جدید[مبهم] منتقل کردهاند.
نور وفا از اثر عهد او سبع مثانی مگس شهد او
آنست شب قدر که بر جان محمد قرآن عظیم آمده و سبع مثانی
السبع (به عربی: السبع) یک شهرداری در الجزایر است که در ناحیه تسابیت واقع شدهاست. السبع ۲٬۳۱۲ نفر جمعیت دارد و ۲۶۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شدهاست.
السبع بیار یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در استان ریف دمشق واقع شدهاست.
در ورودیه صحن یک درب چوبی نفیس قرار دارد و بر بالای آن پنجره مشبک قرار دارد و بر بالای این پنجره مشبک یک کتیبه وجود دارد و متن این کتیبه بدین شرح میباشد: «ظهور و بروز قبر امامزاده معصوم عبّاس بن موسی کاظم در پنجشنبه یکم ماه مبارک رمضان سنه سبع و عشرین و ثمان مائه و اجازه فرمودند سیّد امیر بن سیّد شرفالدین حسینی در شب مذکور به ظهور وجود عام»
یغیشه از شاگردان مسروپ ماشتوتس آفرینندهٔ الفبای ارمنی بود. در ۴۳۴ میلادی او به اسکندریه رفت تا زبان یونانی، سریانی و علوم سبعه را بیاموزد. در ۴۴۱ میلادی به ارمنستان بازگشت و به نبرد آوارایر، مسیحیان ارمنستان با یزدگرد دوم پادشاه ساسانی پیوست. پس از شکست در جنگ، یغیشه زندگی سپاهی را بدرود گفت و در کوههای جنوب دریاچه وان گوشهگیری را برگزید. در آنجا بود که از وی خواستهشد تا رویدادهایی را که از سر گذرانده بنویسد و بدینگونه او روی به تاریخنویسی آورد.
سه اثر منثور مولوی فیه مافیه، مکتوبات (مکاتیب نیز گفته میشده) و مجالس سبعه هستند. اما از میان این سه اثر منثور، مکتوبات تنها اثری است که به قلم خود مولوی است. فیه مافیه و مجالس، گفتهها و آموزههایی است که مولانا بیان میکرده و پیروان آن را مینوشتند.
الایمان بضع و سبعون شعبة، اعلاها شهادة أن لا اله الا اللَّه، و أدناها اماطة الاذی عن الطریق.
رشید خالدی مورخ دانشگاه کلمبیا، سماح السبعاوی نویسنده و نمایشنامه نویس، نورا عرکات پژوهشگر حقوق و لیلا الحداد نویسنده.
وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ای کفروا عَذاباً دُونَ ذلِکَ ای عذابا فی الدنیا، قبل عذاب الآخرة، قال ابن عباس یعنی القتل یوم بدر و قال مجاهد یعنی الجوع و القحط سبع سنین و قال البراء بن عازب یعنی عذاب القبر وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ انّ العذاب نازل بهم.
عبد الحق بن سبعین (۶۱۴ هـ - ۹ شوال ۶۶۹ هـ / ۱۲۱۷–۱۲۶۹) فیلسوف و عارف اهل اندلس
در منابع موسیقی عربی نیز از چند اثر دیگر با نام «ادوار» یاد شدهاست، از جمله «رساله الادوار» اثر «موفق الدین بن المطران» (با نام کامل ابونصر اسد بن الیاس بن جرجیس المطران، درگذشته در ۱۱۹۱ میلادی) و «کتاب الادوار المنسوب» اثر ابن سبعین (با نام کامل ابو محمد بن الحق بن ابراهیم بن محمد بن اِشبیلی، درگذشته در ۱۲۶۹ میلادی). نویسندگان هر دوی این آثار پیش از صفیالدین ارموی میزیستهاند (ارموی در سال ۱۲۹۴ میلادی درگذشت) اما به اندازهٔ ارموی سرشناس دانسته نمیشوند. ارموی پس از ابن سینا و ابن زیله مهمترین کسی دانسته شده که در مورد تئوری موسیقی عربی رساله تألیف کردهاست.
شبع سبع گذشت که جان عدوت خورد زان پس که بود بر تن و بر جان او وبال
یکی را هفتصد بخشد خدایت کحبة انبتت سبع سنابل
سبع المثانی آن ولد ثانیم نماند ام الولد نرفت که ام الکتاب شد
گر تو با سرو قدان رخش ملاحت تازی چرخ بهر تو زند کوس که السبعة لک
ابو عمر بن العلاء بصری از قراء سبعهاست. او در میان قراء سبعه بیش از همه دارای کثرت اساتید و شیوخ قرائت بوده، و قرآن را در مناطق مختلفی مانند مکه و مدینه و بصره و کوفه بر استادان زیادی قرائت کرد. وی ایرانی بوده و او را سنی میدانند. او در سال ۱۵۴ هجری قمری درگذشت.
قوله تعالی: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ و هی الفرقة الناجیة من الاحدی و سبعین، و ذلک فیما