سبط

سبط

معنی کلمه سبط در لغت نامه دهخدا

سبط. [ س َ ] ( ع مص ) فروهشته گردیدن موی. ( منتهی الارب ). استرسال موی و آن ضد جعد است. ( از اقرب الموارد ). فرخال شدن موی. ( تاج المصادر بیهقی ). || گرفتار تب گردیدن ( مجهولاً ). ( منتهی الارب ). مبتلا شدن کس به سَباط یعنی تب. ( از اقرب الموارد ).
سبط. [ س َ ] ( ع ص ) موی فروهشته. نقیض مجعد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): شعری سبط؛ موی شیو. ( مهذب الاسماء ). دراز. ( منتهی الارب ). طویل. ج ، سِباط. ( اقرب الموارد ). موی فروهشته : و رجل سبطالشعر؛ مرد فروهشته موی. ( منتهی الارب ). نقیض جعد، گویند: شعر سبط؛ یعنی غیر جعد. ( از اقرب الموارد ). || باران بسیار، گویند: مطر سبط؛ ای غزیر. ج ، سِباط. ( از اقرب الموارد ). فلان سبطالبنان و سبطالیدین ؛ کنایه از کریم است و نقیض جعدالکف که کنایه از بخیل باشد. مرد سخی. ( منتهی الارب ). جوانمرد. ( دهار ).
- سبطالعظام ؛ در گفته امروءالقیس : فجائت به سبطالعظام کانما، بمعنی معتدل قامت و مستوی قوام است. ( از اقرب الموارد ).
- غلام سبطالجسم ؛ بمعنی نیکوقامت لطیف. ( از اقرب الموارد ). سبطالجسم ؛ نیکوقامت. ( منتهی الارب ).
- مطر سبط ؛ باران ریزان. ( منتهی الارب ).
|| سپیدگندمه. ( مهذب الاسماء ) .
سبط. [ س َ ب َ ] ( ع ص ) تر و تازه از گیاه نصی و نبات آن مانند نبات ارزن و آن نیکو مرعا است و از بیخ آن غرواشه بافندگان سازند. سَبَطة یکی. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) هر درخت که بر یک اصل و بیخ و شاخه های بسیار داشته باشد. ( منتهی الارب ). رجوع به سبطة شود.
سبط. [ س ِ ] ( ع اِ ) فرزندزاده خواه اولاد از پسر باشد خواه از دختر. ( آنندراج ) ( غیاث ). نواسه. ( مهذب الاسماء ) نبسه. نبیسه. پسر پسر. ( زمخشری ). نبیره. ( دهار ). فرزند فرزند. ( ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56 ). || گروه. ( دهار ). گروه از یهود. ( منتهی الارب ). ج ، اسباط. فرزند یعقوب علیه السلام و سبط از بنی اسرائیل. ( منتهی الارب ). طایفه ای از فرزندان یعقوب علیه السلام. ج ، اسباط. ( آنندراج ). یکی از دوازده فرزند یعقوب. ( دهار ). نسل هر یک از اولادیعقوب بدین اسم نامیده میشد حتی نسل افرائیم و منسی هم به سبطین مسمی گشتند و یا اسباط عشره محسوب گردیدند ( سفر اعداد 26:55 ) و اراضی مملکت موعوده بقدر سهم هر یک در میان اسباط اثناعشر تقسیم یافت و سبط لاوی برای خدمات هیکل تخصیص یافتند و باقی اسباط میبایست متحمل مخارج ایشان شوند. و همواره اسباط اثناعشر تازمان رحلت سلیمان همدست و همداستان بودند، از آن پس اختلاف در میانه ایشان پیدا شد، دو سبط که بن یامین یهودا باشند با رحبعام طرح یگانگی و بساط یکرنگی فراچیدند و مملکت یهودا خوانده شدند و ده سبط دیگر به یربعام پیوستند و آنها را مملکت اسرائیل گفتند و باز هر سبطی را کمافی السابق رئیسی که بر ایشان امارت داشت میبود ( سفر اعداد 1:16 و اول تواریخ ایام 27:22 )، لهذا هر سبطی فی نفسه مستقل و با سایر اسباط طریق مودت طراز داشت و غالباً هر سبطی علیحده می جنگید یا با سایر اسباط همدست گشته جنگ در می پیوست. ( انجیل داود 1:3 و اول تواریخ ایام 4:42 و 43 و 5:10 و 17:22 ) و تأسیس مملکت ناشی از خصومتی بود که فیمابین یهودا وافرائیم یافث ( دوم سموئیل 2:4 - 9 و 19:41 - 43 )، بدین واسطه قوم را پسند آمد که رحبعام را در شکیم بشهریاری مسح نمایند، پس چون اسباط عشره از یهودا کناره گرفتند بدین مضمون فریاد نمودند که «ای اسرائیل به چادرهای خود بروید». ( قاموس کتاب مقدس ) :

معنی کلمه سبط در فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نوه ، فرزندزاده . ۲ - قبیله . ج . اسباط .

معنی کلمه سبط در فرهنگ عمید

۱. فرزندِ فرزند، فرزندزاده، نواده، نوه. &delta، بیشتر به فرزندان و نوادگان دختری اطلاق می شود.
۲. گروهی از قوم یهود.

معنی کلمه سبط در فرهنگ فارسی

ابن جوزی .
فرزندفرزند، فر ندزاده، نوه، نوادگان دختری
( اسم ) ۱ - فرزند زاده پسر پسر نواده . ۲ - قبیله جمع اسباط .
ابن حجر یوسف بن شاهین کرکی ملقب به ابو محاسن جمال الدین سبط احمد بن حجر العسقلانی مورخ فقیه استاد در ادب

معنی کلمه سبط در دانشنامه عمومی

سبط (سرده). سبط ( نام علمی: Stipagrostis ) نام یک سرده از تیره گندمیان است.

معنی کلمه سبط در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَّبْتِ: شنبه (کلمه سبت در اصل به معنای قطع است ، و از همین جهت به قطع سیر ، میگویند سبت السیر ، و نیز سبت الشعر ، تراشیدن مو است ، و سبت الانف ، بریدن بینی از ته است بعضی گفتهاند : خدای تعالی روز شنبه را بدین جهت سبت خوانده که خداوند خلقت آسمانها و زمین را د...
معنی ثَبِّتْ: استوارکن - پایدار ساز
معنی أَسْبَاطِ: فرزندان -نوه ها(اسباط جمع سبط به معنای پسر زاده و یا دختر زاده است ، و لیکن در بنی اسرائیل به معنای قوم خاصی بوده ، سبط در اصطلاح ایشان به منزله قبیله در نزد عرب است )
تکرار در قرآن: ۱(بار)

معنی کلمه سبط در ویکی واژه

نوه، فرزندزاده.
قبیله.
اسباط.

جملاتی از کاربرد کلمه سبط

ارام یا رام(عبری:רם به معنی بلند و عالی) پسر حصرون و نواده فارص از سبط یهودا بود که پس از مهاجرت یعقوب به مصر، متولد شد. او از نیاکان عمیناداب، بوعز و داوود پادشاه است. نام او در نسب‌نامه‌های عیسی در عهد جدید ارام آمده است. نام او پس از کتاب راعوت در نسب‌نامه اول تواریخ ایام نیز ذکر شده است.
برآنی که سبط پیمبر کشی گرانمایه فرزند حیدر کشی
یهودا منطقه‌ای در جنوب اسرائیل است که محل سکونت سبط یهودا بوده‌است. یهودا یکی از پسران اسرائیل (یعقوب) است که داستانش در سفر پیدایش روایت شده‌است. معنای لغوی «یهودا» به معنای «شکرگزاری» یا «ستایش» است.
یک ذره از تو داروی صد گونه علت است زیرا که خاک مقتل سبط پیمبری
کشی سبط پیغمبر نیکنام کشی عترتش را سوی بار عام
آن ز فرعونی اسیر آب شد وز اسیری سبط صد سهراب شد
بدن سبط نبی را به زمین جای چرا؟ بر سر نی سرش انگشت نما یعنی چه
عنبر نی، تو بهتر ز عنبری چون قتلگاه سبط رسول خداستی
در سوگ این سلیل ولی سبط مصطفی چشم شناس باشد و طوبی لمن بکی
«یهودیت» نامیدنِ دینِ موصوف در تنخ معمولاً نوعی زمان‌پریشی تلقی می‌شود، هم به این دلیل که در دوران شکل‌گیری تنخ هیچ یهودی‌ای (یعنی کسانی که متعلق به سبط یهودا باشند) وجود نداشتند، و هم به این دلیل که ویژگی‌های متمایزی وجود دارد که یهودیت بعدی را از تفکرات و عبادات پیشین جدا می‌کند، هرچند به اندازه‌ای نقاط مشترک دارند که بتوان یهودیت را تداوم دین باستانی موصوف در تنخ دانست.
گفت با او ظالمی زان ناکسان زشت ابتر هست این سر از حسین بن علی سبط پیمبر
سبط رسول سید مشرق که ذات او فهرست فخر آدم و حوا شود همی
ز فریاد و فغان اهل بیت سبط پیغمبر به دشت کربلا هنگامهٔ محشر، عیان کردی