معنی کلمه سبزک در لغت نامه دهخدا
بمستحقان ندهی هر آنچه داری و باز
دهی بمعجر و دستار سبزک و سیماک.عنصری. || صراحی شراب. ( برهان ) ( آنندراج ) :
زَاندیشه وخیال فروروب سینه را
سبزک منه ز دست و نظر کن بسبزه زار .مولوی ( از رشیدی ). || بنگ. ( آنندراج ). || کنایه از معشوق است :
سبزی و سبزکی و سبزه و کشت
چون بیابی ببر کش و بنشین
این بخور آن ببوس و عیش بکن
وز لب آب سبزه گل می چین.شهیدی ( از آنندراج ).
سبزک. [ س َ زَ ] ( اِخ ) ( ایشک چوپان ) دهی است جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 30000 گزی خاوری آوج. هوای آن معتدل و دارای 417 تن سکنه است.آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، باغات انگور. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. راه آن مالرو است ، از طریق رودخانه ماشین میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).