سبحات. [ س ُ ب ُ ] ( ع اِ ) جایهای سجود. ( منتهی الارب ). مواضع سجود. ( از منتهی الارب ). - سبحات وجه اﷲ ؛ انوار اوست و جلالت وی تعالی شأنه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) : لو کشفت عن وجهه لاحرقت سبحات وجهه ما ادرک بصره. ( حکمت اشراق ص 163 ). پروانه کیست تا متعلق شود بشمع هم تا بسوزدش سبحات جمال دوست.سعدی ( خواتیم ).
معنی کلمه سبحات در فرهنگ معین
(سُ بُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جِ سبحه . ۲ - انوار الهی ، جلال و عظمت خدای تعالی . (،(سبحان (سُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پاکیزه کردن . ۲ - به پاکی یاد کردن خداوند. ، ~ الله الف - خداوند پاک و منزه از عیب و نقص است . ب - کلمه ای است از برای شگفتی و تعجب .
معنی کلمه سبحات در فرهنگ عمید
۱. = سبحه ۲. انوار پروردگار و جلالت او.
معنی کلمه سبحات در فرهنگ فارسی
جمع سبحه ( اسم ) ۱ - جمع سبحه . ۲ - انوار الهی جلال و عظمت خدای تعالی .
معنی کلمه سبحات در فرهنگ اسم ها
اسم: سبحات (پسر) (عربی) (تلفظ: sobohāt) (فارسی: سُبُحات) (انگلیسی: sobohat) معنی: انوار پروردگار و جلالت او
معنی کلمه سبحات در ویکی واژه
جِ سبحه. انوار الهی، جلال و عظمت خدای تعالی. (? (سبحان (سُ) پاکیزه کردن. به پاکی یاد کردن خداوند. ؛ ~ الله الف - خداوند پاک و منزه از عیب و نقص ب - کلمهای است از برای شگفتی و تعجب.
جملاتی از کاربرد کلمه سبحات
مپند ار او نهان و تو عیانی تو در سبحات سبحانی نهانی
پردههای وجه شمس لایزال که معبر شد به سبحات الجلال
پرده کعبه دهد حاجت و در محفل وی لوذنت مهجتنا لاحترقت من سبحات
شد عیان در کاخ ظلمانی فروغ ذوالجلال گشت پیدا نور سبحانی ز سبحات جلال
فضایی سر بسر انوار از سبحات قیومی ریاضی سر بسر گلزار از نفحات ربانی
پروانه کیست تا متعلق شود به شمع باری بسوزدش سبحات جلال دوست
ای ز خورشید جمالت هر دوعالم غرق نور وی ز سبحات جلالت هرکجا شرست و شور
نگنجد نور حق اندر مظاهر که سبحات جلالش هست قاهر
حجاب او توئی ای دل برو از خویشتن بگسل که از سبحات وجه او رسد انوار سبحانی
دلا نقاب برافکن ز روی او و مپرس ز آنکه سوخته گردی در آتش سبحات