سباک

معنی کلمه سباک در لغت نامه دهخدا

سباک. [ س َب ْ با ] ( ع ص ) زرگر. مشتق از سبک ، بمعنی زر و سیم گداختن است. ( آنندراج ) ( غیاث ). سیم پالای. ( مهذب الاسماء ). گدازگر : سباک ربیع سیم برف در مسام زمین گداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

معنی کلمه سباک در فرهنگ معین

(سَ بّ ) [ ع . ] (ص . ) ریخته گر، زرگر.

معنی کلمه سباک در فرهنگ عمید

گدازندۀ زر و سیم یا فلز دیگر، ریخته گر، زرگر.

معنی کلمه سباک در فرهنگ فارسی

گدازنده زروسیم یافلزدیگر، ریخته گر
( صفت ) ریخته گر زرگر .

معنی کلمه سباک در فرهنگ اسم ها

اسم: سباک (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sabak) (فارسی: سَباک) (انگلیسی: sabak)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی

معنی کلمه سباک در ویکی واژه

ریخته‌گر، زرگر.

جملاتی از کاربرد کلمه سباک

کیسه عمر تهی چون شود از غم مارا چو ازین نوع گهر کوزه سباک پرست
این ندعید است و من نه مادح میر او نه صراف نظم و من سباک
پراندیشه شد نامجوی از سباک دلش گشت زان پیر پر بیم و باک
درست و خرده این کارخانه مغشوشست نخورد داروی سباک اگر گداخت یکی
بخت او کز نژاد توفیق است زر و سیم مراد راسباک
درست شهر بخارا ز من بفتنه درند تو دور ازین چشم و پاکی از نژاد و سباک
به هیچ داروی سباک غش برون نرود به غیر از این که در آتش نهند سیم دغل
یکی نامور بود نامش سباک ابا آلت و لشکر و رای پاک
دبیر‌ان را به آتشگاه سباک گهی زر در حساب آید گهی خاک
چو شد چادر چرخ پیروزه‌رنگ سپاه سباک اندر آمد به جنگ