سباع

سباع

معنی کلمه سباع در لغت نامه دهخدا

سباع. [ س ِ ] ( ع مص ) فخر کردن بکثرت جماع. ( معجم متن اللغة ). فخر نمودن بکثرت جماع. ( منتهی الارب ). || فحش گفتن و بدیگر دشنام دادن. ( معجم متن اللغة ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) جماع. ( معجم متن اللغة ) ( منتهی الارب ).
سباع. [ س ِ ] ( ع اِ ) درندگان مثل گرگ و شیر. ( غیاث ). ج ِ سَبُع. ددان. ددگان. درندگان : نخواست که سباع و وحوش دریابند که او می بهراسد. ( کلیله و دمنه ). آب و آتش و دد و سباع ودیگر موذیان در آن اثری ممکن نگردد ضیاع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن ثابت. از صحابه است. ( منتهی الارب ).
سباع. [س ِ ] ( اِخ ) ابن زید. از صحابه است. ( منتهی الارب ).
سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزی. او را ذکر است در غزوه احد در حربگاه حمزةبن عبدالمطلب در حدیث جعفربن عمروبن امیه خیری. ( منتهی الارب ). از مبارزین مشرکین یوم احد است. ( حبیب السیر ). اسم عبدالعزی عمروبن نصلةبن غبشان بن سلیم است. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 152 شود.
سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن عرفطة الغفاری. خلیفه و همراه حضرت رسول بود و در مدینه هنگام غزوة دومةالجندل. رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران صص 124 - 130و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 193، 310، 449 شود.

معنی کلمه سباع در فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سبع ، درندگان .

معنی کلمه سباع در فرهنگ عمید

= سَبُع

معنی کلمه سباع در فرهنگ فارسی

درندگان، درنده، جانوران درنده، جمع سبع
( اسم ) جمع سبع درندگان جانوران درنده .
ابن عرفطه الغفاری خلیفه و همراه حضرت رسول بود در مدینه هنگام غزوه دومه الجندل

معنی کلمه سباع در دانشنامه عمومی

سباع ( به عربی: سباع ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی سلمیه واقع شده است. سباع ۷۹۱ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه سباع در ویکی واژه

جِ سبع ؛ درندگان.

جملاتی از کاربرد کلمه سباع

گفت که ای بر تو سراسر سباع عبد مطیع و تو ‌امیر متاع
و بدانی که این صفات و ملکاتی که در تو جمع شده است بعضی از آنها صفات بهایم اند، و برخی صفات سباع و درندگان، و بعضی صفات شیاطین، و پاره ای صفات ملائکه و فرشتگان.
السباعیه (به عربی: السباعیة) یک منطقهٔ مسکونی در مصر است که در استان اسوان واقع شده‌است.
طبع تو با سباع خو کرده به هوس ژنده ها رفو کرده
یک هفته ریخت چندان خون سباع کز خون هفتم زمین ملا شد بگرفت از آن ملالش
زد بانگ بر آن سباع هایل تا تیغ کنند در حمایل