معنی کلمه سبا در لغت نامه دهخدا
درست گویی صدر الزمان سلیمان بود
صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا.خاقانی. || ( اِ ) در شعر زیر مقصود هدهد است :
چون باز و چرغ چرخ همی داردم به بند
گر در حذر غرابم و در رهبری سبا.مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 1 ).
سبا. [ س َ ]( اِخ ) لقب یشحب بن یعرب بن قحطان بن هود النبی علیه السلام که نام او عبدالشمس است یا عامر و اکثر قبایل یمن به وی منتهی میشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام مردی است که ده قبیله از قبایل عرب از ده فرزند او بوجود آمده و چهار نفر بطرف چپ حرکت کردند و پدربزرگ چهار قبیله لخم ، جذام ، غاملة و غسان بوده اند و شش نفری بسوی راست حرکت کرده اند و جد ازد، کنده ، حمیر، اشعریون ، انمار و مدحج بوده اند. ( الانساب سمعانی ص 6 ).
سبا. [ س َ ] ( اِخ ) نام پدر عبداﷲ که منسوبند به وی سبائیه از غُلاة شیعه که نسبت الوهیت بحضرت علی بن ابی طالب کرم اﷲ وجهه میکنند. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به سبائیه شود.