معنی کلمه سب در لغت نامه دهخدا
سب. [ س َب ب ] ( ع مص ) دشنام دادن. || ( اِ ) دشنام. ( اقرب الموارد ).
سب. [ ] ( اِ ) نظیر سیسن است و فرقی مابین سب و سیسن مشاهده نمیشود مگر با دقت فراوان و هر گاه در جای حفظ شود در صفا و رونق آن اضافه میشود و آن همیشه بدو مثقالی پیدا میشود. و از جمله آن حجر مکی است که سنگی است سبز رنگ و سخت. و از آنچه نمونه او در بلاد یمن بدست می آید و در هند سنبدان که وزن یک قطعه از آن به سه مثقال نیز میرسد و آن سنگی است نهایت سخت و جلا قبول نمیکند و این فرق است مابین سنبدان و سب. ( الجماهر بیرونی صص 168 - 169 ). و رجوع به سیسن شود.