سایق
معنی کلمه سایق در فرهنگ معین
معنی کلمه سایق در فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) چاروا.
۳. (اسم، صفت ) رانندۀ اتومبیل.
معنی کلمه سایق در فرهنگ فارسی
۱ - سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق .
معنی کلمه سایق در فرهنگ اسم ها
معنی: سوق دهنده، کسی که پیش می رود، بر انگیزاننده
جملاتی از کاربرد کلمه سایق
ماه بر آسمان بود و حور در جنان، تو درین بیابان چه می کنی؟ کنیزک گفت: روزی از بالای کوشک، نظر می کردم، حسن روی و شکل موی ترا دیدم که آفتاب از نور رخسارت خجل شد و ماه در غیرت جمالت، پای در گل بماند. بوی مویت به ناف آهو رسید، خون شد و خون دل من از راه دیده بیرون آمد، عکس رویت بر وی افتاد، لعل گشت. جمال تو سایق و جاذب من شد و چون جوهر مغناطیس دل مرا به خود کشید. چون کاه سوی کهربا و چون بلبل سوی گل روان شدم و قدم در راه نهادم و روی به کعبه وصال آوردم.
مرکب آمال ارباب حوائج را بلطف گه کرم را قائد و گه جود سایق ساخته
نقل هر چیزی بود هم لایقش لایق گله بود هم سایقش
شاهزاده با خود گفت: قصد گور کردم، حور یافتم. تا استاد عشق در مکتب ایام چه سورت تلقین کند و ساقی روزگار چه تلخ و شیرین بر کف نهد. متحیر تا از جام روزگار چه صافی و درد می باید نوشید و متفکر تا از غم دلدار چه اطلس و برد می باید پوشید. در هنگامه عشق چه تعویذ می باید نوشت؟ و در مرغزار شوق چه شنبلید می باید کشت؟ خمیر این سخن، فطیر است ناخاسته و زلف این عروس، مشوش است ناپیراسته. با چشمی منتظر و دلی متفکر عنان به اسب داد و روی در راه نهاد. دلدار سابق قافله و دل عاشق، سایق راحله. بی خبر ازین خبر که رب شهوه ساعه اورثت حزنا طویلا. در میان راه به ویرانه ای رسید. کنیزک گفت: لحظه ای توقف کن تا ساکنان این منزل را از قدوم این محمل خبری دهم و مرغان این آشیانه را از حصول این دانه آگاه گردانم تا مقدم عزیز شاهزاده را تکلفی بجای آرند و حضور مبارک او را تلطفی واجب دارند.
سایق و قاید صراط اللّه به ز قرآن مدان و بِه ز اخبار
جز عشق پیشوا نکند هر که عاشق است زیرا که عاشقان همه را عشق سایق است
سیر هر ذات لایقش باشد در خور گله سایقش باشد
سایق و قاید صراط الدین به ز قرآن مدان و به ز اخبار
چو مرگت بود سایق اندر رسی تو به جمع عزیزان عقلی و جانی
السایق یک منطقهٔ مسکونی در عمان است که در استان داخلیه واقع شدهاست.
قاید و سایق صراطالله به ز قرآن مدان و به ز اخبار