سایس

معنی کلمه سایس در لغت نامه دهخدا

سایس. [ ی ِ ] ( ع ص ) رجوع به سائس شود.

معنی کلمه سایس در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . سائس ] (اِفا. ) ۱ - ادب کننده . ۲ - رام کننده .

معنی کلمه سایس در فرهنگ عمید

۱. ادب کننده، تربیت کننده.
۲. رام کننده.
۳. کسی که کار های قوم و جماعتی را از روی عقل و تدبیر اداره کند، کاردان، سیاست مدار.

معنی کلمه سایس در فرهنگ فارسی

ادب کننده، تربیت کننده، رام کننده، کاردان
۱ - ادب کننده تربیت کننده . ۲ - رام کننده . ۳ - کسی که کارهای جمعی را با تدبیر اداره کند کاردان سیاستمدار . ۴ - حاکم فرمانروا . یا سایس پنجم رواق . مریخ . ( چه در فلک پنجم است ) .

جملاتی از کاربرد کلمه سایس

شاهی است سایس دین نوری است سایهٔ حق تایید حق تعالی کرده ندا تعالش
باد را سایس زلف تو، درآورد به بند سایه را چاوش حسن تو، برانگیخت زره
گلی کش خار زلف مشک سایست عجبتر آنکه مشکش دلربایست
از بس کشیده ای به قطار بهادران سایس نمانده است به طومار روزگار
ای خسروی که سایس امر تو از نفاذ بر پای هفت توسن گردون نهاد قید
ای سایس اغیار بتعلیم و هدایت نفس دغلت را نکنی هیچ سیاست
بدست سایس عدلش زبون شد ابلق دهر اگر چه سرکش و بدخوی و تند بود و حرون
حقیقت خود شناسایست خود را برش یکسانست اینجا نیک و بد را
رزقمز غصه دین از بسکه بوقازده دوگولور نه عجب سایسلر آبمزی دانمزه
ای همچو خر و گاو که و جو طلبت تا چند کند سایس گردون ادبت