سایر

معنی کلمه سایر در لغت نامه دهخدا

سایر. [ ی ِ ] ( ع ص ) رجوع به سائر شود.
سایر. [ ی ِ ] ( اِ ) در هندوستان زری که از مکانها و دکانها و کشتیها و مانند آن گیرند و آن را سایر جهات نیز گویند. ( آنندراج از فرهنگ فرنگ ).
سایر. [ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. هوای آن سرد و دارای 214 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، ابریشم و شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و چادرشب. زیارتگاهی دارد و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

معنی کلمه سایر در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . سائره ] (اِفا. ) ۱ - سیر کننده . ۲ - جاری ، روان . ۳ - همه . ۴ - بقیة چیزی . ۵ - مشهور.

معنی کلمه سایر در فرهنگ عمید

۱. باقی چیزی، باقی مردم.
۲. دیگر.
۳. [قدیمی] سیرکننده، رونده.
۴. [قدیمی] جاری، روان.
۵. [قدیمی، مجاز] داستان شده و مشهور میان مردم.
۶. [قدیمی] همه، جمیع.

معنی کلمه سایر در فرهنگ فارسی

سائر، سایر، سیرکننده، رونده، جاری، روان، داستان
۱ - سر کننده رونده . ۲ - جاری روان ۳ - همه جمیع . ۴ - باقی چیزی باقی مردم دیگر : شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر ... سایر هفت نفر . جمع سایرین . توضیح بعضی پندارند که سایر ( سائر ) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده . این قول اشتباه است : [[ السائر الباقی . ]]
دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان

معنی کلمه سایر در فرهنگ اسم ها

اسم: سایر (پسر) (عربی)
معنی: سیرکننده، رونده

جملاتی از کاربرد کلمه سایر

به نسبت چون فلک قدر تو عالی به همت چون مثل ذکر تو سایر
چون یکی از شُعَبِ سایره شد اندر این دایره یک آدم نیست
شها فضولی زارم که در طریق وفا ز سایر فقرای در توام ممتاز
بدینسان سایر اشیاء که هر یک فزون دارند هر آنی مهالک
خورشید ملاحت است رویش نورش به جهان شده است سایر
ز هر جاه و ز هر مال بود بر توام اقبال جز این سایر اعمال بود مایه ادبار
دلیل ثابته و رهنمای سایره است دلت که دایره چرخ ازو بود دوار
نه هیچ ساکن و جنبان بر او مگر انجم نه هیچ طایر و سایر در او مگر صرصر
طعنه بر رایت مگر زد کز مدار آفتاب سایر سیاره را قهر تو مایل ساخته
گر سایر آن وحش و طیر گردد ور ساکن آن مور و مار باشد