ساکت. [ ک ِ ] ( ع اِ ) خاموش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خامش. خموش. خمش. صامت. بی صدا. آرام. ساکن. - ساکت شدن غضب ؛ فرونشستن خشم. - ساکت کردن ؛ آرام کردن. - ساکت گردیدن ؛خاموش و بی صدا شدن. - ساکت ماندن ؛ خاموش شدن. ساکت. [ ک ِ ] ( اِخ ) نام نوح پیامبر است بروایت مؤلف حبیب السیر. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 29 و نوح در این لغت نامه شود. ساکت. [ ک ِ ] ( اِخ ) میرزا محمدامین فرزند میرزا مؤمن بن خواجه میرزا بیک کدخدای تبریز است. ساکت از شاعران قرن یازدهم و از معاصران و مصاحبان صائب تبریزی است و این تخلص را نیز در اصفهان از صائب گرفته است. وی مدتی در مشهد سکونت داشت. در روزگار عالمگیر اول به هند رفت و داخل «بخشیان » گردید و منصب «هزاری » یافت و در بنگاله از تعینات شایسته خان بود. او راست : چه نویسم ای جفاجو زدل خراب بی تو که نبوده است کارم بجز اضطراب بی تو تو و جلوه ها که هرگز نرسد بیادت از من من و چشم خونفشانی که نکرده خواب بی تو. تا لوح دل ز نقش دوئی پاک کرده ایم از برگ تاک آینه ادراک کرده ایم در جلوه گاه اهل نظر خار و گل یکی است مستی چو شعله از خس و خاشاک کرده ایم آب گهر چکیده ز مژگان نظاره را هر گه نظر بروی عرقناک کرده ایم شاید شود فریفته خط و خال خویش دامی به راه ز آینه در خاک کرده ایم. ز بس نگاهم از آن شعله آب و تاب گرفت توان ز مردمک دیده ام گلاب گرفت از حوادث در خرابیها درشتان ایمنند سیل برخیزد ز هر جا رو به همواری کند. نوبر نکرده شکوه زبان در دهان ما بیباک شعله ای است که خاموش کرده ایم.( از تذکره نصرآبادی ص 132 ).( از تذکره یوسف علیخان و صحف ابراهیم ) و رجوع به دانشمندان آذربایجان ص 171 و صبح گلشن ص 193 شود. ساکت. [ ک ِ ] ( اِخ ) میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده و تا سال 1313 هَ. ق. حیات داشته است. او راست : در فصل بهار با یکی حور سرشت یک شیشه می بطرف جوی و لب کشت بهتر بود از کوثر و از هشت بهشت این عشرت را نباید از دست بهشت.( از ریحانةالادب ج 2 ص 149 از بهار عجم ص 545 ).
معنی کلمه ساکت در فرهنگ معین
(کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خاموش ، آرام ، بی - صدا.
معنی کلمه ساکت در فرهنگ عمید
۱. خاموش، بی صدا، آرام. ۲. کسی که حرف نزند. ۳. (شبه جمله ) [عامیانه] زمانی به کار می رود که بخواهند به کسی امر به حرف نزدن یا دست کشیدن از کاری پرسروصدا کنند.
معنی کلمه ساکت در فرهنگ فارسی
خاموش، بی صدا، آرام، کسی که حرف نزند ۱ - خاموش آرام بی صدا . یا ساکت و صامت خاموش و آرام صم بکم . ۲ - ( اسم فعل ) ساکت باش بی حرف . میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده
معنی کلمه ساکت در دانشنامه عمومی
ساکت (توپ). ساکت یک توپ فوتبال است که در یک بازی انرژی رو مهار و ذخیره می کند برای استفاده های بعدی به عنوان یک منبع انرژی قابل حمل در محیط های کم انرژی. این توپ محصولی شاخص گنجانده شده در یک بازی نامعلوم است. جسیکا لین، جولیا سیلورمن، جسیکا ماتیوز، همالی تکار که در آن زمان دانشجوی دانشگاه هاروارد بوده اند و آویوا پرسر که دانشجوی فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد بود، به عنوان اولین مخترعان این محصول در فهرست اختراعهای اولیه ثبت شدند. نمونه های اولیه این توپ برای اولین بار در رسانه ها در اوایل سال ۲۰۱۰ ظاهر شدند. تولید انبوه نسخه اولیه این توپ زاییده افکاری خیالی در یک بازی نامعلوم بود. این اقدام مهم اجتماعی توسط دو نفر از مخترعان اصلی جسیکا ماتیوز و جولیا سیلورمن انجام شد. ساکت امتیاز «استعداد» و «روشنفکری» را از یک چهارم «جمعیت ماتریس» نیویورک را برای یک هفته در هشتم فوریه سال ۲۰۱۰ بدست آورد. گزارش داده شده است که ساکت پس از اولین استفاده توسط دریافت کنندگانش به سرعت شکسته شده است. .
معنی کلمه ساکت در ویکی واژه
taciturno quieto خاموش، آرام، بی - صدا.
جملاتی از کاربرد کلمه ساکت
«خواسته ما این است که یک مقدار بیشتر به هنرمندان محبت کنند؛ نه تنها هنرمندان که در جامعه کسانی هستند که هنرمند واقعیاند، ولی گلوی گشادی ندارند که بتوانند حرف بزنند و ساکت و راحت در منزل نشستهاند و محتاجند؛ کسی نیست به آنها کمک کند. حقیقت امر این است که هنرمندانی هستند که محتاج واقعیاند؛ حتی محتاج دارو… »
هرگاه نیز پر گوئی بر من چیره شود، ساکتم کنید چرا که سخن بسیار، بوقت ستم همی کند.
برای سالها اسماعیل بشیکچی تنها شخص غیر کرد در ترکیه بود که با صدای بلند و بهطور صریح از حقوق کردها دفاع کرد. با نوشتن و صحبت کردن علیرغم تمامی اقداماتی که برای ساکت کردن او صورت پذیرفت، بشیکچی به یکی از قدرتمندترین و مهمترین نمادها برای کردها و جنبش حقوق بشر ترکیه مبدل شد. او به صد سال زندان محکوم شدهبود اما در ۱۹۹۹ از زندان آزاد شد، در ۱۹۸۷ او یکی از نامزدهای جایزه صلح نوبل بود. ۳۲تا از ۳۶ کتابی که او نوشته بود در ترکیه ممنوع شدهاند.
در سال ۱۹۴۶ اینشتین، از دانشگاه لینکلن در پنسیلوانیا که بهصورت تاریخی یک کالج مخصوص سیاهپوستان بود بازدید کرد[توضیح ۵] و مدرک افتخاری نیز دریافت کرد. اینشتین یک سخنرانی در مورد نژادپرستی در آمریکا انجام داد و در آن گفت: «قصد ندارم که در مورد این مسئله ساکت باشم». یکی از ساکنان پرینستون بهخاطر میآورد که اینشتین یکبار شهریه کالج یک دانشجوی آمریکایی–آفریقاییتبار را پرداخته بود.
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است میتوان به ویل هانتینگ خوب، جی و باب ساکت پاتک میزنند اشاره کرد.
نه موجود دست ازین ره باش ساکت که معدوم است و اندر علم ثابت
خصم تو چون سخن بزبان سنان کند ساکت شود چو تیغ تو بیرون کشد زبان
و گفتهاند: «الحالُ سکوتُ اللّسانِ فی فنونِ البیان»، زبانش اندر بیان حالش ساکت و معاملتش به تحقیق حالش ناطق و از آن بود که آن پیر گفت، رضی اللّه عنه: «السُّؤالُ عَنِ الحالِ محالٌ.» که عبارت از حال محال بود؛ از آنچه حال فنایِ مقال بود.
گفت ساکت شو و هشدار و به تعجیل براند آنچنان کز ره و بیراه نبودم آگاه
کودکان را که می کند ساکت؟ کفش خواهند و پالتو و ژاکت
غلام را وجهی ضرور گشت آن دانه را در بازار جوهریان بفروخت و از قیمت گرانمایه آن مالی وافر اندوخت عاقبه الامر آن دانه بدست شاه افتاد در تاج خویش نموده بسرنهاد شبی بر مسند کامرانی تکیه زده لعل گوهر بار را گشود و غلام را طلب کرده به ترنم امر فرمود غلام زمزمه و سرودی ساز کرد و نغمه داودی آغاز ناگاه تزلزلی بدانه رسید و قطره خونی شده برخسار شاه چکید غلام از دیدن آن مدهوش شد و از نغمه غزلسرائی خاموش شاه از این واقعه غریب متعجب گردید و سبب سکوت غلام پرسید گفت اگر ساکت نگردم میترسم از این قطره خون آتشی افروزد و هر خشک وتری که دراین مجلس است بسوزد گفتند مگر این دانه یاقوت جوهر چکانست که گاه آتش سوزنده و گاه خون روانست غلام سرنهانیکه در پرده دل داشت عیان ساخت و شرح حال آن سوخته جان را بکلی بیان نمود شاه از سخن غلام متفکر شده فرمود تو هر صبح و شام بلکه علی الدوام زمزمه سازی و نغمه پردازی چرا باری در دل ما اثر نمی کند و شرری در تن ما نمیزند غلام ساعتی در بحر مراقبت غوطه ور گردید و بدینگونه لآلی فکرت برشته بیان کشید.
خبر فتح و تسخیر بحرین هنگامی به الله وردی خان رسید که او مشغول تسخیر لار بود. پرتغالیها ساکت ننشستند و فیلیپ سوم در نامهٔ خود به شاه عباس گفته بود بهتر است حاکم فارس بحرین را به شاه هرمز که باجگذار پادشاه اسپانیاست پس بدهد و از وی شکایت کرده بود که وی با پیش گرفتن روش غیر دوستانه قلعههای آنها را اشغال کرده است.
معاویه گفت: ساکت شو ای بی مادر! گفت: مگر تو مرا زادی که بی مادرم خوانی؟ بخدا سوگند دلهای بغض آلود ما نسبت به تو هنوز در سینه می تپد، و شمشیرهائی که با تو به آن ها جنگیده ایم، در دست هایمان است.
ای خراسان ز چه بنشسته و ساکت نگری تا به نام تو دوانند به هر گوشه ستور
از دل ز اهل حال شو چون من بلند اقبال شو ساکت ز قیل وقال شو غمگین مباش از بیش وکم