سامی
معنی کلمه سامی در لغت نامه دهخدا

سامی

معنی کلمه سامی در لغت نامه دهخدا

سامی. ( ع ص ) بلند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). صاحب سموّ : اگر رأی سامی... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342 ).
جستن راه خدمت سامیش
جز بوجه ثنا خطا باشد.مسعودسعد.گرچه دورم ز مجلس سامیت
من از این بخت و دولت توسن.مسعودسعد.از قافله زایر آن درگه سامیش
کعبه است که مأوای مناجات و دعا شد.مسعودسعد.|| فحل سام ؛ گشن سربرداشته. ج ، سوامی. ( ناظم الاطباء ). || برآینده جهت شکار. ج ، سماة. یقول : رجل سام و قوم سماة؛ یعنی قومی که برای شکار برآمده باشد. ( ناظم الاطباء ).
سامی. ( اِخ ) فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند. ( ابن الندیم ص 479 ).
سامی. ( ص نسبی ) منسوب است به سامةبن لوی بن غالبة الناحی ساموی. ( الانساب سمعانی ).
سامی. ( اِخ ) اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:
کامست مرا گر فلک پست دهد
دردستش از این هر دو یکی هست دهد
یا همت من کند چو دستم کوتاه
یا آنکه بقدر همتم دست دهد.( آتشکده آذر چ شهیدی ص 150 ).
سامی. ( اِخ ) اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است. تذکره ای مسمی بتحفة السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته. رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکده آذر شود.
سامی. ( اِخ ) مولانا غیاث الدین احمد. ( آتشکده آذر ). وی از عهد سلطان حسین بایقرا تا دوره شاه طهماسب صفوی در شعر و ادب شهره بلاد خراسان بوده است. ( ریحانة الادب ج 2 ص 152 از قاموس الاعلام ) ( الذریعه جزء 2 از ج 1 ص 424 ). در مجالس النفائس ص 62 و235 شاعری بنام شامی دامغانی ضبط شده و مصحح در پاورقی ص 62 نوشته است که در نسخه ( ترکی الف ) سامی آمده است. ( تعلیقات دکتر شهیدی بر آتشکده آذر ص 150 ).
سامی. ( ص نسبی ) قومی است منسوب به سام بن نوح ، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی ( بابلی قدیم )، عبری ، سریانی ، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه سامی در فرهنگ معین

[ ع . ] (ص . ) بلندمرتبه .

معنی کلمه سامی در فرهنگ عمید

۱. یکی از شاخه های بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم )، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم.
۲. شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی سامی.
عالی، بلند، بلندپایه، بلند مرتبه.

معنی کلمه سامی در فرهنگ فارسی

قوم ( اقوام سامی ) یا زبانهای سامی . اصطلاحا زبانهای اقوام سامی را زبانهای سامی گویند . این زبانها دسته ای متحد را تشکیل میدهند و عبارتند از : آشوری بابلی عبری آرامی سریانی عربی و حبشی .
عالی، بلند، بلندپایه، بلندمرتبه، سامون جمع، سام پسرنوح که پدراقوام سامی نامیده شده است
( صفت ) عالی بلند مرتبه جمع سمات توضیح : در خطاب به شخص محترم گویند .
قومی است منسوب به سام ابن نوح

معنی کلمه سامی در فرهنگ اسم ها

اسم: سامی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sāmi) (فارسی: سامي) (انگلیسی: sami)
معنی: عالی، بلند مرتبه، منسوب به سام پسر نوح نبی ( ع )، بلند، ) نژاد بزرگی از مردم سفید پوست شامل عرب ها، آشوریان، یهودیان، اکدی های قدیم، کنعانیان، آرامی ها و بخشی از مردم اتیوپی، ) گروهی از زبانهای خویشاوند، از جمله شامل زبانهای عربی، عبری و آشوری، آرامی ها و بخشی از مردم حَبَشه

معنی کلمه سامی در دانشنامه عمومی

سامی (اسکاندیناوی). مردم سامی ( به انگلیسی: Sami یا Saami ) از مردمان بومی ساکن منطقه قطبی موسوم به ساپمی ( Sápmi ) هستند، که امروزه شامل بخش هایی از دوردست های شمالی سوئد، نروژ، فنلاند، شبه جزیره کولا روسیه، و منطقه مرزی بین جنوب و میانه سوئد و نروژ می شود.
سامیان تنها مردم بومی اسکاندیناوی هستند که تحت کنوانسیون های بین المللی به رسمیت شناخته شده اند، و از این رو شمالی ترین مردم بومی اروپا به شمار می آیند. زبان های این مردم یعنی زبان های سامی از شاخه اورالی است.
به طور سنتی، سامی ها انواع معیشت را دنبال می کنند، از جمله ماهیگیری ساحلی، شکار حیوانات خزدار و گله داری. بیشترین چیزی که به آن شناخته شده اند, گله داری و پرورش گوزن شمالی است. به دلایل سنتی، زیست محیطی، فرهنگی و سیاسی، نگه داری گله های گوزن شمالی به طور قانونی فقط برای افراد سامی در بعضی مناطق کشورهای شمال اروپا محفوظ است.
معنی کلمه سامی در فرهنگ معین
معنی کلمه سامی در فرهنگ عمید
معنی کلمه سامی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سامی در فرهنگ اسم ها

معنی کلمه سامی در دانشنامه آزاد فارسی

سامی (Semite)
اقوام خاورمیانه. در آغاز به زبان سامی سخن می گفتند و نقل است که از نوادگان سام اند که بنابر کتاب مقدساز پسران حضرت نوح(ع) بوده است. اقوام باستانی سامی مشتمل اند بر عبرانی ها، عَمّونیان، موآبیان، اَدومیان، بابِلی ها، آشوری ها، کلدانیان، فنیقی ها، و کنعانیان. ادیان یکتاپرست ابراهیمی را نیز همین مردمان بنیاد نهادند. سامی ها، صحراگرد و چوپان بودند. این اقوام، که گه گاه شهرهایی نیز برمی آوردند، از حدود ۲۵۰۰ سال پیش از شبه جزیرۀ عربستان به نقاط دیگر کوچیدند و در سواحل مدیترانه، بین النهرین و دلتای نیل سکنی گزیدند. اقوام سامی به قبایلی تقسیم می شدند که ریاست آ ن ها را شیوخی برعهده داشتند که منصبشان موروثی بود. سامی های بین النهرین با سومری ها و اکدی ها درآمیختند. فنیقی ها به دریانوردی روی آوردند و عبرانیان کوچیده به شبه جزیرۀ سینا در فلسطین سکنی گزیدند.

معنی کلمه سامی در ویکی واژه

بلندمرتبه.

جملاتی از کاربرد کلمه سامی

مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
کتاب را، نفرستادی ای حبیب من، اکنون؛ میان خوف و رجا مانده ام، ز نامه ی سامی
ز کجایی ز کجایی هله ای مجلس سامی نفسی در دل تنگی نفسی بر سر بامی
اصل اعداد جز یکی نبود به اسامی اگرچه شد بسیار
اسید هیدروکسامیک یکی از بهترین لیگاندها در کمپلکس‌های شیمیایی محسوب می‌شوند.
عقل داند اسامی هرچیز او کند در به و بتر تمییز
آن سپهرست رای سامی تو که کند گرد مملکت جولان
عشق عامه خلق خود این خاصیت دارد دلا خاصه این عشقی که زان مجلس سامی است آن
گرچه دورم ز مجلس سامیت من ازین بخت و دولت توسن
نهاده می بصد عقل دامی شده سرمست هر موی از مسامی
اکسامی ۵۴ نفر جمعیت دارد و ۲۱۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
از آن برتر بود آن قصر سامی که گیرد دامنش دست تمامی