سالگی

معنی کلمه سالگی در لغت نامه دهخدا

سالگی. [ ل َ / ل ِ ] ( حامص ) سن. عمر. تنها بکار برده نمیشود و همیشه با عدد بکار رود: مانند 50 سالگی ، یعنی 50 سال عمر دارد یا هفت سالگی ، یعنی وقتی که سال سن بهفت رسید.

معنی کلمه سالگی در فرهنگ فارسی

سن عمر

جملاتی از کاربرد کلمه سالگی

یگانه دُرّی یتیم عقیق لب لعل فام به یازده سالگی دو هفته ماهی تمام
همانم که بودم به ده سالگی همان دیو با من به دلالگی
وی در ۱۸۶۶ به دنیا آمد و در ۴ مارس ۱۹۲۴ در سن ۵۸ سالگی درگذشت.
شیر یک سالگیم کرد اثر پس چل سال گرد عارض و سر
آرتورو آرماندو مولینا در ۱۹ ژوئیه ۲۰۲۱، بعد از یک دوره طولانی بیماری در سن ۹۳ سالگی درگذشت.
به ده سالگی زیر زین آوریم ز دریا ستوران چنین آوریم
پس از نه سالگی مکتب رها کرد حساب جنگ شیر و اژدها کرد
هوشنگ به هشت سالگی باشد بالنده‌ و خوب‌روی و خوش مخبر
یا رب نرسد به حسنت آسیب زوال در چارده سالگی بمانی صد سال
یارب نرسد به حسنت آسیب زوال در چارده سالگی بمانی صد سال
در سی و پنج سالگی عمر هفتاد ساله گشت امانی
جوانی پیریش را گشت حاله پس از چل سالگی شد هژده ساله