ساختنی

معنی کلمه ساختنی در لغت نامه دهخدا

ساختنی. [ ت َ ] ( ص لیاقت ) ازدر ساختن. درخور ساختن. || که ساختن آن بتوان. || آنچه ساختن آن ضروری است. که ساختن آن واجب است.

معنی کلمه ساختنی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - در خور ساختن لایق ساختن. ۲ - آنچه که بتوان آنرا ساخت . ۳ - آنچه که ساختن وی ضروری است .
از در ساختن

جملاتی از کاربرد کلمه ساختنی

از شفاخانه لطفش چو دوا میطلبی چون من سوخته با درد و الم ساختنی ست
گر تو در مجلس خاصش ز ندیمان نشدی همچو خجلت زده با سوز و ندم ساختنی ست
چون نیست عنان اختیارم در دست هم ساختنی است چاره هرگونه که هست
منکر مشو افسانه پروانه و شمع است کاین قصه بود سوختنی ساختنی نیست
درد او را دوا شناختنی‌ست چون شناسی علاج‌‌، ساختنی‌ست
من حسینم ز در دوست مرانید مرا منزل سبط نبی بیت حرم ساختنی ست
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً (۱۴) و او را مهتری دادم و کار ساختم کار ساختنی‌
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً (۱۵) ایشان دستانی می‌سازند نهانی ساختنی.
از شاخ بریده و گل چیده چو طفل پیوسته خراب گلستان ساختنی
عود دل تا نفسی دم زند از سوز درون سینه سوخته را مجمر غم ساختنی ست