سابقه

معنی کلمه سابقه در لغت نامه دهخدا

( سابقة ) سابقة. [ ب ِ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث سابق. ج ، سوابق و سابقات. رجوع به سابق شود. || ( اِمص ) پیشدستی. ( دهار ). پیشی. گویند: له سابقة فی هذا الامر اذا سبق الناس الیه. یعنی او را سبقت و پیشی است بر مردم در آن کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( شرح قاموس ) ( ترجمه صحاح ) ( اقرب الموارد ). قدم. ( مهذب الاسماء ). تقدم ، عمل کردن در کاری مقدم بر دیگران. ( ترجمه قاموس ). قدمت.پیشینه. او را در این کار سابقه است. پیش از همه کس است در این کار. || ( اِ ) حقوق گذشته. ( زمخشری ). حق پیشینه. ( بهارعجم ) ( آنندراج ) :
آنکو بغیر سابقه چندین نواخت کرد
ممکن بود که عفو کند گر خطا کنیم.سعدی ( طیبات ).با لفظ بودن و دادن مستعمل است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) :
بسکه دود چرخ بافکندگی
تاش دهی سابقه بندگی میرخسرو( از بهار عجم ) ( آنندراج ). || پیشینه. ( فرهنگستان ). اعمال گذشته. کارنامه گذشته :
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد.حافظ.گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با اینهمه از سابقه نومید مشو.حافظ. || امری که از پیشتر وسیله سر انجام کاری باشد. ( غیاث ). سیره ، سنت. || معرفت وشناختگی زمانه سابق. ( غیاث ). || در ترکیبات ذیل بصورت مزید مقدم ( پیشاوند ) آید.
- سابقه آشنائی ؛ از دیرباز با هم آشنا بودن از پیش آشنا بودن. آشنائی قبلی داشتن. سابقه معرفت.
- سابقه خدمت ؛ خدمت دیرینه داشتن.
- سابقه دوستی ؛ ازپیش با هم دوست بودن. سابقه محبت. دوستی قبلی داشتن.
- سابقه عنایت ؛ درباره کسی از دیرباز عنایت داشتن. عنایت دیرین. عنایت قدیم : یا رب بنظر رحمت ، آفت رسیدگان آخر زمان را دریاب و بسابقه عنایات کار ایشان بساز. ( المعتمد فی المعتقد توران پشتی ).
- سابقه لطف ؛ درباره ٔکسی از دیر باز لطف داشتن. لطف دیرینه. مرحمت قدیم :
بخشندگی و سابقه لطف و رحمتش
ما را بحسن عاقبت امّیدوار کرد.سعدی.- سابقه محبت ؛ سابقه دوستی. ازپیش با هم دوست بودن. دوستی قبلی داشتن.
- سابقه معرفت ؛ از پیش با هم آشنابودن. آشنائی قبلی داشتن. سابقه آشنائی. شناختگی قبلی : نزدیک صاحبدیوان رفتم بسابقه معرفتی که در میان بود و صورت حالش بیان کردم. ( گلستان ). یکی از رؤساء حلب که سابقه معرفتی در میان ما بود گذر کرد. ( گلستان ). بسابقه معرفتی که میان ما و او بود آستینش بگرفتم. ( گلستان ).

معنی کلمه سابقه در فرهنگ معین

(بِ قَ یا قِ ) [ ع . سابقة ] (اِفا. ) مؤنث سابق . ۱ - سبقت گیرنده . ۲ - (اِ. ) پیشینه ، اعمالی که در گذشته انجام شده .

معنی کلمه سابقه در فرهنگ عمید

= سابق

معنی کلمه سابقه در فرهنگ فارسی

پیشی گیرنده، مونث سابق، سابق

معنی کلمه سابقه در دانشنامه عمومی

سابقه (فیلم ۱۹۵۹). «سابقه» ( انگلیسی: Career ( 1959 film ) ) یک فیلم به کارگردانی جوزف آنتونی است که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد.
• دین مارتین
• آنتونی فرنسیوسا
• شرلی مک لین
• کارولین جونز
• جوآن بلکمن
• رابرت میدلتون

معنی کلمه سابقه در ویکی واژه

pedina
مؤنث ساب
سبقت گیرنده.
پیشینه، اعمالی که در گذشته انجام شده.

جملاتی از کاربرد کلمه سابقه

مرا که سابقه‌ها بُد به خدمتِ دیوان معاونت بسپرد او به موجب فرمان
به نیشی از مگس نحل برنشاید گشت از آنکه سابقهٔ فضل انگبین دارد
صفایی از سر عهد تو بر ندارد دوست تو شرط سابقه در پای نفکنی یارا
و با این همه اگر نه آنستی که ایزد تعالی بمودت و صحبت تو بر من منتی تازه گردانید و موهبت محبت تو در چنین غربتی ارزانی داشت مرا از چنگال قراق که بیرون آوردی و از دست مشقت هجران که بستدی؟ پس بدین مقدمات حق تو بیشتر است و لطف تو در حق من فراوان تر. بدین موونت وتکلف محتاج نیستی؛ که در میان اهل مروت صفای عقیدت معتبر است، و هرچه ازان بگذرد وزنی نیارد، که انواع جانوران بی سابقه معرفت با هم نشین در طعام و شراب موافقت می‌نمایند، و چون ازان بپرداختند از یک دیگر فارغ آیند، و باز دوستان را اگرچه بعد المشرقین اتفاق افتد سلوت ایشان جز بیاد یک دیگر صورت نبندد، و راحت ایشان جز به خیال یک دیگر ممکن نگردد در یوبه وصال خوش می‌باشند و برامید خیال بخواب می‌گرایند.
جان من و جان ترا پیش ازین سابقهٔ بود که گشت آشنا
یکی از رؤسای حلب که سابقه‌ای میان ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت: ای فلان! این چه حالت است؟!
مؤمن آل فرعون ایشان را پند نیکو داد و نصیحت تمام کرد، لکن چه سود که نه سمع نصیحت شنو داشتند نه دل پندیذیر، چنانک رب العزة فرمود: وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ. کسی که در وهده نبایست افتاد و حکم ازل در سابقه قسمت بغوایت و ضلالت او برفت پند واعظان او را چه سود دارد و نصیحت نیک مردان از کجا دل وی گیرد؟
دوش خوش گفت مرا سابقه ی روز ازل کای بسا لطف که ما نامتناهی بکنیم
در ازل سابقه عشق «قسمنا» گفتند «عونناالله » خداوند کریمست و ودود
لطیفة اخری: پیغامبران را برادر امت خواند، و برادر اگر چه مشفق و مهربان باشد از وی هم فرقت بود هم عداوت آید. نه بینی که یوسف از برادران چه دید؟! و چه شنید؟! هم فرقت دید، و هم ذکر عداوت شنید. تا بدانی که در برادری این همه گنجد. چون حکم الهی و سابقه ازلی در صفت اخوت این رفت، رب العالمین مصطفی عربی را برادر امت نخواند، بلکه تن و جان ایشان خواند: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، و از تن و جان خود هرگز نه عداوت آید نه فرقت، نه امروز دشمنی، نه فردا بریدنی. ازینجا بود که پیغامبران هلاک قوم خود خواستند، مصطفی (ص) رحمت و مغفرت خواست. نوح میگفت: رَبِّ لا تَذَرْ. مصطفی میگفت: «وَ اعْفُ عَنَّا».