زیراک. ( حرف ربطمرکب ) مخفف زیراکه. ( آنندراج ). کلمه تعلیل یعنی زیراکه و از برای آنکه. ( ناظم الاطباء ). زیراکه. پهلوی «ازیراک ». زیرا. ( فرهنگ فارسی معین ). زیراکه. از این راه که. بدین دلیل که. بدین سبب که. بدین جهت که. بدین علت که. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : دم بر تو شمرده ست خداوند تو زیراک فرداش به هر دم زدنی با تو شمار است.ناصرخسرو.با درد توام خوش است زیراک هم دردی و هم دوای دردی.سعدی.رجوع به زیرا و زیراکه و ازیراک شود.
معنی کلمه زیراک در فرهنگ معین
[ په . ] (حر رب . ) زیرا.
معنی کلمه زیراک در فرهنگ فارسی
از این جهت بدین سبب ایرا .
معنی کلمه زیراک در ویکی واژه
زیرا.
جملاتی از کاربرد کلمه زیراک
مشو مغرور چندین نقش زیراک بنای جمله بر دریا نهادیم
آیم بر تو به طبع زیراک دانم که به نزد من نیایی
گفت نرگس میبهٔاد او خورم زیراکه او برکف سیمین نهد برکف همی ساغر مرا
این مجسمه توسط دولت و با توجه به ارزیابی که قبلاً توسط هیئت داوران نمایشگاه انجام شدهبود با هزینهٔ ۴۵۰۰ پزوتا، در سال ۱۸۷۸ به پاریس به نمایشگاه جهانی منتقل کردند؛ زیراکه بستر مناسبی برای ریختگری فلزی مجسمههای ساختهشده از گچ و سنگ مرمر بود.
همه را بینم و در خویش نبینم زیراک خویش بینی نبود نزد خرد مستحسن
خود را ز میان خود بردار ازیراک کس بر تو درین ره ز تویی تو بتری نیست
نظر کن بر گدای خویش زیراک ز شاهی در جهان اورنگ داری
جز بر رخ زردم مفکن چشم ازیراک بیمار غذایی نخورد غیر مزعفر
در رحمت آبی از تواضع خاک زیراکه مخمّری ز آب و طین
کم ز کیخسرو نه ای زیراک هر غلامیت کم ز بیژن نیست
در اوایل کار حرفه ایی خود، اشمیت یک سری پستها را در برخی شرکتهای فناوری اطلاعات مانند آزمایشگاههای بل و زیراکس بر عهده داشت.