معنی کلمه زیبا در لغت نامه دهخدا
زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای
ساز شراب پیش نهاده رده رده.شاکر بخاری.درشتی نه زیباست ازشهریار
پدر نامور بود و تو نامدار.فردوسی.به پیش همه موبدان شاه گفت
که زیبا بود شاه را ماه جفت .فردوسی.گفتار تو بار است و کاربرگ است
که اشنود چنین بار و برگ زیبا.ناصرخسرو.که مرا بی بقای خدمت او
زندگانی کثیف و نازیباست.خاقانی.این چرخ نازیبا لقب از دست بوست کرده لب
شیرین تر از اشک طرب از چشم مینا ریخته.خاقانی.هرچه از آن خلط و خون زیبا بود
مبتلای آن شدن بیجا بود.عطار.دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت.( گلستان ). نه هرکه به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. ( گلستان ). || جمیل و صاحب جمال و خوشنما و آراسته و شایسته. ( ناظم الاطباء ). هر چیز خوب و باملاحت بود و نیکو و آراسته باشد. ( شرفنامه منیری ). نیکو. جمیل. قشنگ. خوشگل. مقابل زشت ، بدگل. ( از فرهنگ فارسی معین ). جمیل. حَسَن. خوب. مقابل زشت. نیکو. وسیم. خوبروی. قشنگ. خوشگل. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
بیاراست رخ را بسان بهار
وگرچند زیبا نبودش نگار.فردوسی.خردمند و زیبا و چیره سخن
جوانه بسال وبدانش کهن.فردوسی.جوانی دژم ره زده بر در است
که گویی به چهر از تو زیباتر است.اسدی.زیبا به خرد باید بودنت و به حکمت
زیبا تو به تختی و به صدری و نهالی.ناصرخسرو.ای چرخ از آن ستاره رعنا چه خواستی
وی باد از آن شکوفه زیبا چه خواستی.خاقانی.جان فشانند بر آن خال و بر آن حلقه زلف
عاشقان کان رخ زیتونی زیبا بینند.خاقانی.چند بارش دیده ام در خواب لیک
طلعتش این بار زیبا دیده ام.خاقانی.وگر بر وی نشستن ناگزیر است
نه شب زیباتر ازبدر منیر است.نظامی.هرکه زیباتر بود رشکش فزون