زکند

معنی کلمه زکند در لغت نامه دهخدا

زکند. [ زُ ک َ ] ( اِ ) زکنج. ( فرهنگ رشیدی ). بمعنی زکنج است که کاسه سفالین بزرگ باشد. ( برهان ). بمعنی کاسه سفالین است. ( انجمن آرا ) :
مدح ترا به هزل نبردم برای آنک
نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند.سوزنی ( از فرهنگ رشیدی ).رجوع به زکنج شود.

معنی کلمه زکند در فرهنگ معین

(زُ کَ ) (اِ. ) کاسة سفالین .

معنی کلمه زکند در فرهنگ عمید

کاسۀ سفالی: مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی: مجمع الفرس: زکند ).

معنی کلمه زکند در ویکی واژه

کاسة سفالین.

جملاتی از کاربرد کلمه زکند

ساقی ازکند کلان
ناگاه زکندلان بدر جست عمود (برپای از آنمیانه برخاست که من)
گر تو در میدان خویشتن گوی افکنی گوی بی چوگان بغلطد از یمن تا تازکند
می‌شود دندان ظلم ازکندگشتن تیزتر اره بی‌دانه چون‌گردد ببرد سنگ را
وزان‌کرانه هژبر خدا امام هدی چو بسته دید به یاران زکنده راه‌گذر
به چارهٔ دل مأیوس ما که پردازد مگرگدازکند شیشهٔ شکسته درست
خلق عاجز چقدر نازکند بر اقبال مور بیچاره اگرپر به درآرد مگس است
رزق‌، خلوتگه اندیشهٔ روزی‌خوار است دانه هرگاه مژه بازکند منقار است
به نا امیدی دل‌کیست چشم بازکند بس است اگر مژه‌ای گاه‌گاه می‌گرید
درجه دوم آن بود که هنوز چیزی بد اعتقاد نکرده است، لیکن متابعت شهوت و غضب خوی کرده باشد مدام، لیکن همی داند که ناکردنی است. کار وی صعبتر بود که وی را به دو چیز حاجت است. یکی آن که خوی فساد از وی بیرون کند و دوم آن که تخم صلاح اندر وی بکارند، ولیکن اگر در وی جدی و بایستی پیدا آید، زود به اصلاح آید، و خوی از فساد بازکند.