زویج
معنی کلمه زویج در فرهنگ معین
معنی کلمه زویج در فرهنگ عمید
معنی کلمه زویج در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه زویج
فتح تزویج ار دهد نهیش بحکم افتراق رغبت الفت نمی ماند صور را با سواد
چون به جد تزویج دختر گشت فاش دست پیمان و نشانی و قماش
گاه خطبه خواندن تزویج فرخ فال تو بر تنت بوده نثار رحمت از هفت آسمان
[داستان تزویج دو دختر امیر یوسف]
گر تورنه، این نکاح بوده است تزویج عرض نجست جوهر
خرد بهر تاریخ تزویج گفتا (دو گوهر بیک عقد دوران کشیده)
از توکل هیچکس بابا نشد تاره تزویج را پویا نشد
عینک سرکار را فردا عصر ان شاءالله تعالی صحیحا سالماً بخدمت خواهم فرستاد و امروز کاغذ رسید که مرزویج آمده و میرزا صالح بتبریز رسیده و عینک های شما و آقا میرزا بابا و چای محمد صاق خان و امین ان شاءالله زود خواهد رسید و امروز عصر باید بنگارستان بروم بل که رقم های فراهان را صادر کنم. کاش فردا شما فرصت داشتید و مرا از کوفت و کسالت دیشب و امروز برمی آوردید.
و احمد حمادی سرخسی که به ماوراء النهر رفیق من بود مردی محتشم بود. ورا گفتند: «حاجت اید تو را به تزویج؟» وی گفت: «نه.» گفتند: «چرا؟» گفت:«من اندر روزگار خود،غایب باشم از خود، یا حاضر به خود. چون غایب باشم از کونین یادم ناید و اگر حاضر بوم نفس خود را چنان دارم که چون نانی بیاید چنان داند که هزار حور یافته است. پس شغل دل عظیم باشد به هرچه خواهی گو باش.»
چهارم آن که لفظ ایجاب و قبول بگویند ولی و شوی یا وکیل ایشان چنان صریح بود. و لفط نکاح یا تزویج با پارسی آن بگویند. و سنت آن است که ولی گوید پس از آن که خطبه برخوانده باشد، «بسم الله وبالله و الحمدلله، فلان را به نکاح به تو دادم به چندین کابین» و شوی گوید، «بسم الله و الحمدلله، این نکاح بدین کابین پذیرفتم»، و اولیتر آن بود که زن را ببیند پیش از عقد تا چون بپسندد عقد کند به الفت امیدوارتر بود. و باید که قصد و نیت وی از نکاح فرزند باشد و نگاه داشتن چشم و دل از ناشایست و مقصود تمتع و هوا نباشد.