معنی کلمه زوم در لغت نامه دهخدا
زوم. [ زَ ] ( ع اِ ) نوعی از طعام لذیذ مر اهل یمن را که از شیر ترتیب دهند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زوم. ( ع اِ ) عصاره گرفته شده از گیاهان. || آبی که برای خیساندن ، کشمش را در آن کنند. || مقدار آبی که هر بار روی خمیر یا لباس زیر برای شستن ریزند. || دفعه : غسلته زوماً او زومین ؛ من این لباس زیر را یک یا دو بار شستم. ( از دزی ج 1 ص 615 ).
زوم. ( اِخ ) دهی از دهستان اورامان است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 255 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
زوم. ( اِخ ) موضعی است به حجاز. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ).
زوم. ( اِخ ) ناحیه ای است به ارمنیه. ( منتهی الارب ). از نواحی ارمنیه در اطراف موصل و جبن زومی بدان منسوب است. ( از معجم البلدان ). رجوع به ماده بعد شود.