زورمند

معنی کلمه زورمند در لغت نامه دهخدا

زورمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) بمعنی صاحب قدرت و توانا باشد،چه مند بمعنی صاحب هم آمده است. ( برهان ). توانا و خداوند زور. ( شرفنامه منیری ). هرچه پرزور و قوی. ( آنندراج ). دارای زور و نیرو. زورآور. چیره دست. ( فرهنگ فارسی معین ). صاحب قوت و قدرت و توانا و قوی و تنومند. ( ناظم الاطباء ). قوی. پرزور. نیرومند :
گوان پهلوانی بود زورمند
به بازوی برز و به بالا بلند.فردوسی.چنین گفت شیرو که ای زورمند
به پیکار پیش دلیران مخند.فردوسی.تن آور یکی لشکر زورمند
برهنه تن و سفت و بالا بلند.فردوسی.پس از بهر جنگش یل زورمند
یکی چرخ فرمود پهن و بلند .اسدی.بسی کس که بد گشته بیمار و سست
از آن باز شد زورمند و درست.شمسی ( یوسف و زلیخا ).محکم نظام دولت و ثابت قوام داد
زان زورمند بازوی خنجرگذارباد.مسعودسعد.چو باشد وقت زور آن زورمندان
کنند از شیر چنگ ، از پیل دندان.نظامی.جهانداری آمد چنین زورمند
در دوستی را بر او برمبند.نظامی.سگ کیست روباه نازورمند
که شیر ژیان را رساند گزند.نظامی.دلوها وابسته چرخ بلند
دلو او در اصبعین زورمند.مولوی.گفت ای منصف چو ایشان غالبند
یار آن باشم که باشد زورمند.مولوی.ضعیفان را مکن بر دل گزندی
که درمانی به جور زورمندی.( گلستان ).ملاح گفت کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورتر است و شاطر و زورمند باید که بدین ستون رود. ( گلستان ).
بسا زورمندا که افتاد سخت
بس افتاده را یاوری کرد بخت.( بوستان ).ورت دل به یزدان بود زورمند
نئی نیز محتاج رای بلند.امیرخسرو.رجوع به زورمندی و زور و دیگر ترکیبهای این کلمه شود. || صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه زورمند در فرهنگ عمید

دارای زور و نیرو، پرزور، نیرومند: ضعیفان را مکن بر دل گزندی / که درمانی به جور زورمندی (سعدی: ۱۸۸ ).

معنی کلمه زورمند در فرهنگ فارسی

دارای زورونیرو، پرزور، نیرومند
( صفت ) ۱ - دارای زور و نیرو زور آور ۲ - چیره دست . ۳ - صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری .

جملاتی از کاربرد کلمه زورمند

چو باشد وقت زور آن زورمندان کنند از شیر چنگ از پیل دندان
کمان‌ها چون هلال اندر بلندی پلان مریخ سان در زورمندی
ببر مازندران جزئی از فرهنگ مردم طبری می‌باشد. به‌طور معمول در فرهنگ‌های مختلف ببر نماد قدرت است. عبارت ببر مازندران از گذشته به کشتی‌گیران و زورمندان نسبت داده‌می‌شده‌است. به‌طوریکه لقب امام علی حبیبی کشتی‌گیر مازندرانی و اولین طلایی ایران در المپیک نیز همین است. همچنین لقب باشگاه نساجی مازندران نیز می‌باشد و روی لوگوی این باشگاه دیده‌می‌شود. در دوران پهلوی دوم نیز فیلمی با نام ببر مازندران ساخته شد.
ای بخت مرا بلندی از تو دل را همه زورمندی از تو
«من این چوب دستی خودم را با یک دست خود، بر زمین فشار می‌دهم، اگر هر دو نفرتان با هم توانستید آن را از جا بکنید، آن وقت من می‌دانم که شما زورمند و پهلوان هستید!»
مردم شهرها و روستاها که خود را در خطر هجوم بیگانگان می‌دیدند چاره‌ای جز توسل به زورمندان و فرمانروایان محلی نیافتند. بدین ترتیب ارباب محلی تنها پاسدار آن‌ها شناخته می‌شد و این آغاز استمرار نظام فئودالی در اروپای غربی بود.
اِستِعمار: واژه ای است عربی و در ریشه به معنای آبادی خواستن است؛ ولی امروزه استعمار به معنای نفوذ و دخالت کشورهای زورمند در کشورهای ناتوان به بهانه آبادی و سازندگی است؛ اما درواقع استعمار با هدف به تاراج بردن دارایی‌های کشورهای دیگر بوده‌است.
اوست زورمندی که از کوهِ هُکَر به دریایِ فراخْ کرت ریزد.
همی آمد به رسم زورمندان چو گرگی در شکار گوسفندان
به تن سهمگین زورمندان بدند به جنگ اندرون پیل دندان بدند
تائوئیست‌ها کتابت را امری اهریمنی و مایه پریشانی می‌دانند. آن‌ها اعتقاد دارند که نوآوری همیشه به ثروت ثروتمندان و زور زورمندان می‌افزاید؛ بنابراین به کتابت و صنعت توجه‌ای ندارند. داد و ستد را در حد روستاها قبول دارند.
چو زورمند شدیم، از دهان مسکینان بجبر، لقمه ربودیم و در گلو کردیم
تنش زورمندست و چندان سپاه که اندر میان باد را نیست راه
ملک ایمن نماند بر فلک چون بر زمین آن مه کند ناوک فکن بازوی حسن زورمندش را
یکی نامه فرمود با رای و پند به نزد سپهبد یل زورمند
پیوسته کار دولت و نصرت گذارده زآن زورمند بازوی خنجر گذار باد
بر اساس آن‌چه در منابع تاریخی و از جمله در کتاب شرح حال رجال ایران، اثر مهدی بامداد آمده‌است، پهلوان ابراهیم یزدی، مردی بلند قامت، درشت استخوان و بسیار زورمند بوده‌است. وی ۱۸۳ کیلوگرم وزن داشته‌است.