معنی کلمه زورقی در لغت نامه دهخدا
دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر
با یکی پیرهن و زورقی طرفه به سر.سنایی ( از فرهنگ رشیدی ).|| نام قسمی اصطرلاب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || استخوان پاشنه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). استخوانی است که پاشنه در زیر وی نهاده است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : و استخوانی دیگر است آنرا زورقی گویند از سوی پس به اشتالنگ پیوسته است و پاشنه اندر زیر او نهاده و دو دندانه از پاشنه بیرون آمده است و اندر این زورقی نشسته تا استوار باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ). رجوع به جواهرالتشریح میرزا علی ص 125 و 155 شود.