زورآوری

معنی کلمه زورآوری در لغت نامه دهخدا

( زورآوری ) زورآوری. [ وَ ] ( حامص مرکب ) زورمندی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. ( فرهنگ فارسی معین ). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. ( ناظم الاطباء ) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. ( گلستان ).
با همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جسته ست.سعدی.شکرانه زورآوری روز جوانی
آن است که قدر پدر پیر بدانی.سعدی.نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما
به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست.سعدی.چو با زورمندان فتد داوری
گریزندگی به که زورآوری.امیرخسرو.رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود.

معنی کلمه زورآوری در فرهنگ معین

( زورآوری ) (وَ )(حامص . )نیرومندی ، پهلوانی .

معنی کلمه زورآوری در فرهنگ عمید

( زورآوری ) زورمندی، نیرومندی.

معنی کلمه زورآوری در فرهنگ فارسی

( زور آوری ) زورمندی نیرومندی پهلوانی .

معنی کلمه زورآوری در ویکی واژه

نیرومندی، پهلوانی.

جملاتی از کاربرد کلمه زورآوری

بسکه گردیده است از اندیشهٔ قهر تو سست نیست گیرایی چو گل با پنجهٔ زورآوری
زین سرکشان که دعوی زورآوری کنند شاخ غرور رانشکسته است هیچ کس
نه هر که دعوی زورآوری کند با ما به سر برد، که سعادت به پهلوانی نیست
یکی پنجهٔ آهنین راست کرد که با شیر زورآوری خواست کرد
چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان دعوی زورآوری در ناتوانی می‌کند
این همه زورآوری و مردی و شیری مرد ندانم که از کمند تو جسته‌ست
ازو خواست نیروی زورآوری که تا اندر آید بدان داوری
کمان را بود گرچه زورآوری نشاید گذشت از سنان سرسری
هر بی جگری را که به زورآوری محکم بر خشم مسلط نشود، مرد ندانی
دارد از زورآوری خم در خم صید نهنگ سر فرو نارد به صید ماهیان قلاب من