معنی کلمه زواره در لغت نامه دهخدا
زواره. [ زَ رَ ] ( اِخ ) نام برادر رستم. ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( از برهان ) ( آنندراج ) ( از اوبهی ) ( از انجمن آرا ) ( از فهرست ولف ). پسر زال و برادر رستم است. ( فرهنگ فارسی معین ). برادر رستم و از پهلوانان کیخسرو و کیکاوس. در جنگها همه جا همراه رستم و یار و کارگزار او بود. ( دایرة المعارف فارسی ) :
سوی میسره نامبردار شیر
زواره که بود اژدهای دلیر.فردوسی.زواره بیاورد از آن سو سپاه
یکی لشکر داغدل کینه خواه.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1692 ).زواره بیامد ز پشت سپاه
دهاده برآمد ز آوردگاه.فردوسی ( شاهنامه ایضاً ص 1693 ).
زواره. [ زَ رِ ] ( اِخ ) نام قصبه ای است از عراق در توابع کاشان. ( برهان ).قصبه ای است از حوالی کاشان. ( جهانگیری ). نام موضعی است. ( فرهنگ رشیدی ). قریه ای از قراء کاشان و اصفهان است. گویند در زواره کاریزی قدیم بوده که آن را کاریز کیخسرو می نامیده اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زواره از اقلیم چهارم و بر سر مفازه ، زواره برادر رستم دستان ساخت و سی پاره دیه توابع آن بود. حقوق دیوانیش هشت هزار دینار است. ( نزهة القلوب چ لیسترانج ج 3 ص 68، 69 ). جنوبش از ولایات ساوه و قم و کاشان و زواره و... گذشته به دریا رسد. ( نزهة القلوب ایضاً ص 141 ).
زواره. [ زَ رِ ] ( اِخ )قصبه ای است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان که 5400 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).