زواج

معنی کلمه زواج در لغت نامه دهخدا

زواج. [ زَ ] ( ع اِمص ) اسم است از تزویج. ( از اقرب الموارد ). نکاح و عروسی. ( ناظم الاطباء ). زناشویی. نکاح. عروسی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه زواج در فرهنگ عمید

زناشویی.

معنی کلمه زواج در فرهنگ فارسی

زناشویی
( اسم ) زناشویی نکاح .

جملاتی از کاربرد کلمه زواج

مطلب چهارم: تفسیر آیهٔ «وَکُنتُم أزواجاً ثلاثة» (واقعه: ۷).
کی بود این کفو ایشان در زواج یک در از چوب و دری دیگر ز عاج
«قالوا لقد علمت یا لوط ما لنا فی بناتک من حق» حق اینجا بمعنی حاجت است ای لا حاجة لنا فی بناتک. و قیل: معناه بناتک لن لنا بازواج فیکون لنا فیهن حقّ، وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ یعنی اتیان الذکور.
سیم تجریدست باید که مجرد شود و قطع جمله تعلقات سببی و نسبی کند با حسن الوجه‌ تا خاطر او بدیشان ننگرد که «ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذر و هم».
تا شود فطرت ما ظاهر و آید در فعل حکمت این است وگرنه غرض از ازواج
در حوزه علمیه مشهد، مورد توجه اساتیدی از جمله ادیب نیشابوری قرار گرفت. در مدتی کوتاه در زمینه‌های علوم قرآنی، نهج البلاغه، حکمت، ادب، عرفان و سیاست علم آموخت. وی از تسلط بالایی در زمینه علوم فیزیکی و نظریات جدید برخوردار بود. وی در یکی از سخنرانی‌هایش دربارهٔ ترکیب از دیدگاه علم و قرآن سخن می‌گوید و پس از آن که نظر انیشتن را در بارهٔ «ذره» بیان می‌کند، به آیهٔ شریفهٔ «سُبحانَ الّذی خَلَقَ الاَزواجَ کُلها، مِمّا تُنبِتُ الاَرض وَ مِن اَنفُسهُم وَ مِمّا لا یَعلَمون» می‌پردازد و با دلایل مبرهن، به بیان دیدگاه قرآن دربارهٔ «ترکیب» بیان می‌پردازد.