زهدفروش

معنی کلمه زهدفروش در لغت نامه دهخدا

زهدفروش. [ زُ ف ُ] ( نف مرکب ) زهدفروشنده. متظاهر به زهد. کسی که تظاهر به زهد و تقوی کند بی آنکه زاهد باشد :
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن.حافظ.نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست.حافظ.رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود.

معنی کلمه زهدفروش در فرهنگ فارسی

زهد فروشنده متظاهر به زهد

جملاتی از کاربرد کلمه زهدفروش

گو زهدفروشان همه دانند که ما را باگردش مینا نبود خواهش مینو
باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
مبوس جز لبِ ساقی و جامِ می حافظ که دستِ زهدفروشان خطاست بوسیدن
در کشور این زهدفروشان نتوان یافت یک صومعه کان راه به بتخانه ندارد
این زهدفروشان ز خدا بیخبرانند این دست و دهن آب کشان پاک برانند
از پرده کار زهدفروشان برون فتاد روزی که پا به دایرهٔ امتحان زدند
نوبهٔ زهدفروشانِ گران جان بگذشت وقتِ رندی و طرب کردنِ رندان پیداست
یک چند چو گاو مانده از کار شو زهدفروش و پارسائی
لای خم فیضم وطنم ساغر دردست در صومعه زهدفروشان ننشستم
گر ز تغیر به رسم زهدفروشی گویم صد لعنت خدای به شیطان