زهاب

کمینه بندۀ حملش طباق هفت زمین کمینه قطرۀ کلکش زهاب صد کوثر

زهاب آب حیاتست زانکه دز دیدست حلاوت از لب آن ترک خوش زبان انگور

زهاب دیده ز یک چشم می رود بیرون زلال مشربه ی جان از آن دگر چشمم

حاسدش را آرزوی رتبتش باشد ولی کی زهاب پارگین در آب حیوان می‌رسد

با یادت ار در آتش سوزنده باشد کسی آتش زهاب چشمه آب زلال یافت

صدای نفیر از فلک برگذشت زهاب سرشک از سمک درگذشت

زندگی و آثار نوابغ کرد بیتوشی، مفتی زهابی، نالی، محوی، مولوی کرد، حاجی قادر، وفایی

زهاب چشمه را ماند زخون کشتگان صحرا صفیر مرغ را ماند ز آواز یلان تندر

چشمۀ آب کرم را اومید دیده از چاه دولت تو زهاب

مصر حکمت را بیاض او سواد نیل فطنت را سواد او زهاب

امام عالم و قطب جهان جمال الّدین که شد ز خاطر تو منفجر زهاب سخن