زنگی. [ زَ ] ( ص نسبی )منسوب به زنگ. منسوب به قبایل سیاه پوست ساکن افریقای شرقی. زنگباری. سیاه پوست. ( از فرهنگ فارسی معین ج 2 و 5 ). منسوب به زنگ. مصری. حبشی و مردم سیاه رنگ و مردم بیابانی و وحشی و مردم ابله. ج ، زنگیان. ( ناظم الاطباء ). باشنده زنگ. ( آنندراج ). یکی از مردم زنگبار. منسوب به مملکت زنگ. زنجی. منسوب به زنگبار. اهل زنگبار و شعرا آن را مقابل رومی آرند : ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان چو زنگیانند بر بادپیچ بازیگر.ابوشکور ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).چو شب گشت چون روی زنگی سیاه نه خورشید پیدا نه تابنده ماه.فردوسی.بیاورد کهرم به ایران سپاه زمین گشت چون روی زنگی سیاه.فردوسی.تو گفتی زمین روی زنگی شده ست ستاره دل مرد جنگی شده ست.فردوسی.ز ناپاکزاده مدارید امید که زنگی به شستن نگردد سپید.فردوسی.هندوان را آتش رخشنده روید شاخ رمح زنگیان را شوشه زرین برآید خیزران.فرخی.راست بر چرخ تیره کاهکشان همچو گیسوی زنگیان به نشان.عنصری ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).حربگاهش چو زنگیانی زشت که ببیزند خرده انگشت .عنصری ( از یادداشت ایضاً ).بسان یکی زنگی حامله شکم کرده هنگام زادن گران.منوچهری.بکردار زن زنگی که هر شب بزاید کودک بلغاری آن زن.منوچهری.زمین او چو دوزخ و ز تف آن چو موی زنگیان شده گیای او.منوچهری.شبی همچو زنگی سیه تر ز زاغ مه نو چو در دست زنگی چراغ.اسدی.دژم و ترسان کی بودی آن چشمک تو گر نکردیش بدان زلفک چون زنگی بیم.ابوحنیفه ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389 ).تو چو یکی زنگی ناخوب و پیر دخترکان تو همه خوش و شاب.ناصرخسرو.هزیمت شد همانا خیل بلبل ز بیم زنگیان بی زبانت.ناصرخسرو.روزی بسان پیرزن زنگی آردت روی پیش چو هرکاره.ناصرخسرو.چون بدر خانه زنگی شوی روی چو گلنارت چون قار کن.ناصرخسرو.یافت آیینه زنگیی در راه اندرو کرد روی خویش نگاه.سنائی.
معنی کلمه زنگی در فرهنگ معین
(زَ ) (ص نسب . ) سیاه پوست .
معنی کلمه زنگی در فرهنگ عمید
سیاه پوست: چو شب گشت چون روی زنگی سیاه / نه خورشید پیدا نه تابنده ماه (فردوسی۴: ۳۰۲۹ ).
معنی کلمه زنگی در فرهنگ فارسی
ابن سنقر دومین از اتابکان سلغری فارس ( جل . ۵۵۷ ه . ق . / ۱۱۶۱ م . - ف . ۵۷۱ ه . ق . / ۱۱۷۵ م . ) زنگبار، مملکتی درافریقاومردم سیاه پوست آن ( صفت ) ۱ - منسوب به زنگباری . ۲ - سیاه پوست . یا زنگی سیاه ۱ - سیاه پوستی که مست باده باشد . ۲ - شخص شرور و تند خویی که به این و آن تندی کند . یا زنگی زنگ یارومی روم . به کسی گویند که هم خدا خواهد و هم خرما را یعنی گاهی به یک امر و گاهی به امر دیگر بپردازد کار خود را یکسو کن .
معنی کلمه زنگی در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] زنگی از جزایر اقیانوس هند می باشد. زنگی (الزنج) اهل زنگبار بودن می باشد. زنگی منسوب به زنگبار، جزیرهای در اقیانوس هند، نزدیک سواحل آفریقا است که ساکنان آن سیاه پوستند. به مجاز به سیاه پوست نیز زنگی گویند. کاربرد زنگی در فقه از آن به مناسبت در باب نکاح نام بردهاند. ← حکم ازدواج با زنگی ۱. ↑ فرهنگ بزرگ سخن۲. ↑ جواهر الکلام ج۳۰، ص۱۱۶. ...
جملاتی از کاربرد کلمه زنگی
همراه موید الدین ریحان به فارس حمله کرد تا اتابک تکلت زنگی را از میان بردارد و آن سرزمین را به حکومت خود اضافه کند؛ ولی از او شکست خورد و اسیر شد؛ با همه اینها تکله او را بزرگ داشت و به یزد برگرداند.
خلاص شمعها شمعی برآمد که بر زنگی ظلمتهاست پیروز
دلم ز هجر تو هرگز نترسد ای دلبر از آنکه چهره زنگی ز خال نندیشد
این شهر اگر چه توسط شاپور یکم ساسانی ویران شد، اما تا قرن ۱۲ و ۱۳ میلادی همچنان مسکونی بود و این شهر پیدرپی به دودمان آل زنگی و ایلخانان تعلق داشت. سپس رها شد و تا حدی به عنوان قبرستان استفاده شد.
چنان سیاه وشی اندکی سپید بروی چو زنگیی که بخنده گشاده باشد لب
گاه چون زنگیان بوی اسود گه چو سقلابیان شوی احمر
روی فلک را همی به در و گهر این شب زنگی چرا نگار کند؟
العادل پسر نجمالدین ایوبی و برادر کوچک صلاحالدین ایوبی بود. او در ژوئن ۱۱۴۵ میلادی در دمشق متولد شد. او در ابتدا به عنوان افسر نظامی در ارتش نورالدین زنگی خدمت می کرد و در جریان سومین لشکرکشی عمویش شیرکوه به مصر به درجه ممتازی رسید. پس از مرگ نورالدین در سال ۱۱۷۴ از جانب صلاح الذین بر مصر حکومت می کرد و منابع کشور را برای حمایت از برادرش در سوریه می فرستاد. او سپس به عنوان فرماندار حلب برگزیده شد اما در طول جنگ صلیبی سوم به مصر بازگشت.
خط بر آیینه رخش زنگی ست که دل و دیده را ازوست جلا
اَبش خاتون دختر اتابک سعد بن ابوبکر بن سعد بن زنگی و ترکان خاتون٬ ملکه سلغری در قرن هفتم قمری بود و تنها فرمانروای زن استان فارس میباشد که از سوی ایلخان مغول، اتابک فارس بوده است.
این ماس وا ز قلیه زنگی کجا شود نتوان به سعی شست چو بخت سیاه ازو
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوحامد الأَسْوَد معروف به الزَّنجی (زنگی؟) آورده: «وی از استادان ابوعلی رودباری است.»
نورالدین زنگی که جانشین پدرش عمالدین شده بود شیرکوه را برای وساطت اختلاف میان وزیران خلفای فاطمی در ۱۱۶۳ میلادی به مصر فرستاد. درگیری میان وزیران بالاگرفت و یکی از آنان به نام شاور بن مجیر به صلیبیون پناهندهشد. این اقدام بهانهای به دست آنان داد تا به مصر لشکر بکشند. در این میان شیرکوه در شهر بلبیس حصاری شد و صلیبیون شهر را در محاصره گرفتند. به تلافی این اقدام نورالدین شاهزادهنشین انطاکیه را تسخیر نمود.
چه آتش درافتاد در زنگیان برآمد غو نای ارژنگیان
اتابک مظفرالدین ابوبکر بن سعد بن زنگی یا اتابک ابوبکر (۶۲۳–۶۵۸ هجری قمری/۱۳۲۶–۱۲۶۰ میلادی) پسر سعد بن زنگی و ششمین و معروفترین اتابکان سَلغُری فارس (۱۱۴۸–۱۲۸۶ میلادی) بود. به روزگار پادشاهی او، شکوه و شوکت این سلسله به اوج بلندی رسید و «پارس» رونق و آبادانی فراوان یافت.
آشپزی آمریکایی همچون سرزمین آمریکا دارای تنوع و گوناگونی فراوانیست و از آشپزی آمریکایی چینی تا آشپزی مستعمرات سیزدهگانه، غذای آمریکاییان دارای طعم و خواص منحصربهفردیست که برخی از این غذاها همانند استیک و باربیکیو و چیزبرگر در دنیا محبوبیت عام دارند و برخی دیگر همانند خوراک مار زنگی، پاستای گولاش آمریکایی، پیتزای نیویورکی و گامبو کمتر در خارج از مرزهای آمریکا شهرت یافتهاند.[نیازمند منبع]
چون ز سرمای صبح زنگی زشت دم دمید اندر آتش و انگِشت
امپراتوری بیزانس در سال ۱۰۳۱ مجدداً کنترل شهر را به دست گرفت، اگرچه مدت زیادی تحت حکومت آنها باقی نماند و قبل از پایان قرن چندین بار دست به دست شد. کنتنشین ادسا، یکی از ایالتهای صلیبی که پس از موفقیت در اولین جنگ صلیبی ایجاد شد، این شهر مرکز این کنتنشین بود، صلیبیها شهر را از سلجوقیان گرفتند. این شهرستان تا زمان محاصره ادسا در سال ۱۱۴۴ دوام آورد، که در آن عمادالدین زنگی، بنیانگذار دودمان زنگیان، شهر را تصرف کرد و به گفته ماتئوس اورهایتسی، بسیاری از ادساییها را کشت. سرزمینهای دودمان زنگی در نهایت در سال ۱۵۱۷ پس از نبرد چالدران در سال ۱۵۱۴ توسط امپراتوری عثمانی تصرف شد.
سوی بیشه زنگیان کرد روی که قلواد یکل را کند جستوجوی