معنی کلمه زنبوره در لغت نامه دهخدا
زنبوره. [ زَم ْ رَ / رِ ] ( اِ ) نوعی از ساز باشد که بیشتر اهل هند نوازند و آن چوبی بود که بردو سر آن دو کدو نصب کرده باشند و دو تار بر آن بسته ، نوازند و آن را کِنگری نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). سازی است که مخصوص اهل هند باشد و آنرا کنکرو کنگره و کنگری نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). سازی معروف که در هند آن را کنگری گویند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند ( بیشتر در هند ). کنگری. ( فرهنگ فارسی معین ) :
دف و چنگ و رباب و زنبوره
غچک و نای و بربط و طنبور.نزاری ( از فرهنگ جهانگیری ). || نوعی از پیکان تیر و اسلحه جنگ باشد.( برهان ). پیکان تیر. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ). جنسی از اسلحه سرتیز. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). کمانی آهنین و نوک تیز. زنبورک. ( فرهنگ فارسی معین ). نوعی از پیکان تیر. ( غیاث ):
ز زنبوره تیر زنبور نیش
شده آهن و سنگ را روی ریش.( اقبالنامه از شرفنامه منیری ).چو زنبور گیلی کشیدند نیش
به زنبوره زنبور کردند ریش.نظامی.مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش هست.نظامی.|| توپ کوچک را نیز گفته اند. ( برهان ). توپ کوچک باشد و آن را زنبورک نیز خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). توپ کوچک. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). نوعی توپ کوچک. زنبورک. ( فرهنگ فارسی معین ). || جنسی از اسلحه بود. ( فرهنگ جهانگیری ). سلاح جنگ. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی گروه بسیار و مردم انبوه هم بنظر آمده است. ( برهان ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). || زنبور بزرگ را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). نوعی زنبور سیاه بزرگ. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). || بمعنی مورچه. ( غیاث ). رجوع به زنبورک شود.