زنجادو پیرزنی بد ترکیب و شهره به غول که بواسطه جادوگری، خود را به شکل زنان جوان درمیآورد تا مردان را شکار کند. زن جادو آواز اسفندیار.....چو بشنید شد چون گل اندر بهار (شاهنامه)
جملاتی از کاربرد کلمه زن جادو
فرستاد با او به خانه درون نهانی زن جادوی پرفسون
فریب زن جادو و گرگ و شیر فزونست از اژدهای دلیر
زن جادوست جهان، من نخرم زرقش زن بود آنکه مرو را بفریبد زن
که من با زن جادوان آن کنم که پشت و دل جادوان بشکنم
بگریزد او ز تو چو تو فتنه شدی برو پرهیزدار از این زن جادوی مدبره
زن جادو از هیکل خویشتن نمود اژدهائی بدان انجمن
تو فردا چو در منزل آیی فرود به پیشت زن جادو آرد درود
به گوش زن جادو آمد سرود همان نالهٔ رستم و زخم رود
ایرانیان از دیرباز و پیش از اسلام به خاصیت ذاتی کلام و از جمله نام یزدان در باطلکردن سحر و جادو و مبارزه با دیوان باور داشتهاند. همچنان که رستم در خوان چهارم داستان هفت خوان با بردن نام یزدان جادوی زن جادوگر را باطل میکند. اما صورت خاص اسم اعظم ملهم از افکار اسلامیاست و ناشی از نفوذ فرهنگ و معتقدات اسلامی بودهاست. از جمله اعتقاد به خاصیت اسم اعظم در یکی از حماسههای ملی متأخر به نام جهانگیرنامه که از نفوذ افکار اسلامی خالی نیست، بازتاب یافتهاست. به این صورت که مسیحا نامی به جهانگیر (پسر رستم) اسم اعظمی میدهد و میگوید در صورت پیش آمدن سحر «پی دفعش این اسم اعظم بخوان».
عجب فتانی ای چشم سیاه رهزن جادو که غیر از رهزنی و رسم عیاری نمیدانی
فسانه ی زن جادو و سر پرده ی شیر حکایتیست که ورد زبان مرد و زنست