زمستانی
جملاتی از کاربرد کلمه زمستانی
دم سرد زمستانی سرشک ابر نیسانی پی این بود، میدانی، که عالم را بخنداند
هست چون روز زمستانی شب وصلش مرا روز هجرانش چو شبهای زمستانی بود
گرد کن توشهٔ زمستانی از ره وام یا ز دیگر راه
چو از باد زمستانی شود بیبرگ هر شاخی چنان بایدکه در خانه کنم برگی زمستان را
با چنین برگ و نوا اندر زمستانی چنین گر سفر خواهد شد از بنده خدایا زینهار
در کنگرهٔ سال ۱۹۲۵، کمیتهٔ بینالمللی المپیک به این نتیجه رسید که بازیهای زمستانی را بهطور جداگانه و تحتالمپیکی مجزا و با نام بازیهای المپیک زمستانی، هر چهار سال یکبار، برگزار کند. المپیک ۱۹۲۴ شامونی توسط کمیتهٔ بینالمللی المپیک به عنوان اولین المپیک زمستانی شناخته میشود.
در زمستانیکه ازگل مینروید هیچگل گل ز گل رویید تا او بر زمین شد چهرهسای
از افتخارات وی میتوان به کسب مدال سه مدال نقره و یک مدال برنز در بازیهای المپیک زمستانی اشاره کرد.
گر ز چرخ آسمان آمد زمستانی چنین بنگر از چرخ زمین اندر زمستان نوبهار
در مجموع آمریکا با داشتن ۲٬۵۲۰ مدال که تاکنون در بازیهای المپیک تابستانی کسب کرده موفقترین کشور دنیا در المپیک محسوب میشود، و با داشتن ۳۰۵ مدال در بازیهای المپیک زمستانی در ردهٔ دوم جای گرفته است.
مقاله ۲۵ صفحهای پروفسور بارنی در «مجله بینالمللی مطالعات المپیک» نشان میدهد که از سکوی مدال ابتدا در مسابقات امپراتوری انگلیس در سال ۱۹۳۰ «اکنون بازیهای مشترکالمنافع» در همیلتون استفاده شد و پس از آن در بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۳۲ در لس آنجلس و بازیهای زمستانی در لیک پلاسید.
در مراسم ختم گریس، شاهزادهٔ موناکو و ختم آلبرت اینشتین این قطعه اجرا شد. برخلاف باور عمومی، این قطعه در مراسم ختم فرانکلین دلانو روزولت اجرا نشد، بلکه در هنگام اعلام فوتش در رادیو پخش شد. در سال ۲۰۰۱ و در آخرین شب پرام در رویال آلبرت هال، در مجلس یادآوری قربانیان حملات ۱۱ سپتامبر، به جای موسیقیهای تند ریتم میهنپرستانه، این قطعه اجرا شد. در جشنهای افتتاحیهٔ المپیک زمستانی ونکوور ۲۰۱۰ نیز این قطعه اجرا شد.
عتابش وقت گرمی با هوا گر یابد آمیزش ز خاک آتش برویاند مطرهای زمستانی
آنا کهنیچکووا (اوکراینی: Анна Юріївна Хниченкова؛ زادهٔ ۱۲ نوامبر ۱۹۹۴) اسکیتباز نمایشی اهل اوکراین است. او همچنین از اسکیتبازان نمایشی در بازیهای المپیک زمستانی بوده است.
نقل است که زمستانی بود در بازار نیشابور می رفت. غلامی دید با پیراهن تنها که از سرما میلرزید. گفت چرا با خواجه نگویی که از برای تو جبه ای سازد.
منتظر بر جمال چهره ی گل بلبل خوش نفس زمستانیست