معنی کلمه زقوم در لغت نامه دهخدا
رسته ز دلشان خلاف آل محمد
همچو درخت زقوم رسته ز پولاد.ناصرخسرو.کاس حمیم بر لب و زقوم بر اثر
یک روی تف نار و دگر روی زمهریر.سوزنی.پی مفاخرت ابلیس گفت با فرعون
به حکم باری دادش بسی زقوم و حمیم.سوزنی.بجای میوه همی می خورم زقوم و حمیم.
بجای تره و گل مار باشد و خارم.سوزنی. || گیاهی است به بادیه ، شکوفه آن بر اطراف شاخهای او بر شکل یاسمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درختی است در بادیه که سقمونیا صمغ اوست. ( شرفنامه منیری ). درختی است در بادیه و گل آن مانند گل یاسمین است. ( از اقرب الموارد ). || درختی است به اریحا از زمین غور که ثمر آن سیاه رنگ شبیه به هلیله شیرین با اندک عفوصت و در جوف آن دانه ای مثل کنجد، روغن آن بسیارمنفعت و عجیب فعال در تحلیل ریاح بارده و امراض بلغم و... بنوامیه او را در اریحا کاشتند و بعد مرور ایام زمین اریحا او را از طبیعت او برگردانیده ، دیگرگون ساخت. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). درختی است در اریحای غور، میوه آن مانند تمر است با طعمی شیرین و تند مزه. ( از اقرب الموارد ).
- زقوم حجازی ؛... حجازی او بقدر قامتی و برگش از برگ انار عریض تر و با تشریف و گلش در اطراف شاخهای او به هیئت یاسمین و زرد و ثمرش سیاه رنگ و شبیه به هلیله. در جوف آن دانه ای مثل کنجد و این نوع را برگ و بار تازه او جهت جراحات تازه نافع و قوی القبض و رادع است. ( تحفه حکیم مؤمن ).
- زقوم شامی ؛ درخت نوع شامی بزرگتر از حجازی و خاردار و گلش زرد و ثمرش از هلیله بزرگتر و رسیده او شیرین بی مزه و با عفوصت و مغّی است... ( از تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به منتهی الارب ، ترجمه ضریر انطاکی و تحفه حکیم مؤمن شود. || سنجد. ( فرهنگ فارسی معین ). || درختی است تلخ زهردارکه شیر از آن برمی آید... و در فارسی برای این معنی به تخفیف قاف نیز آمده. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) :