زرنگی
معنی کلمه زرنگی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه زرنگی
هرچه میبیند زرنگی دیگرست هرچه مییابد ز سنگی دیگرست
هر نباتی را زدانگی دیگر آید پیرهن هر درختی را زرنگی دیگر آید طیلسان
به دیدار گل از وی سرخوشی ای دل کجایی تو؟ زرنگی دیدهام رنگی به بویی بردهام بویی
به کونکنها زدی کیر از زرنگی نهادی جمله را زیر از زرنگی
غیاثالدین محمد کمتر از قوهٔ قهریه کار میگرفت چون زرنگی و نیرنگبازی بسیار داشت.
ناخن مطرب حنایی شد زرنگین نغمه اش تا که در مستی شراب از کاسه طنبور خورد؟
سر امید اقامت در این بساط کراست چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفریست
این اقدامات به شورش مردم تبریز منجر شد و بیش از ۲۰ هزار نفر از اهالی شهر در این قضایا کشته شدند. نهایتاً مردم تبریز لباس قرمزرنگی را که شعار شاه اسماعیل بود به تن کردند و مردم پایتخت و دیگر شهرها به اطاعت او درآمدند.
نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی میکنند
آب هر ساعت زرنگی دیگرست بر سر هر شاخ ننگی دیگرست
این درویش شیادی بوده است که ادعای کیمیاگری داشته و آقاابراهیم امینالسلطان را با همه زرنگی و رندی که داشت به دام خود انداخته بود و سالها این سید درویش معروف بود به درویش امینالسلطان. وی سالها نزد امینالسلطان بسر می برد و مبالغ زیادی از او و از امینالسلطنه و مخصوصا از پسرش خازنالدوله به عنوان این که برای آنها طلا میسازد اخذ نمود و سپس با آن پولها به خراسان رفت و گوسفند زیادی خرید و به حشمداری اشتغال ورزید. و چون در این کار نیز موفق نشد زیانی از این بابت عاید وی گردید. چندی بعد ادعای امامزمانی کرد و مردم را به تبعیت خویش دعوت نمود و سرانجام برای این ادعا مردم او را کشتند.