زرفشان

صندوق تو ز روی به زر در گرفته‌ایم وین زرفشانی ارچه برویست بی‌ریاست

ای زرفشان ز جود قوامی نثار کرد چون درمنتظم به تو برلفظ منتجب

کلاه زرفشان از فرق بنهاد ز زرین بیضه خود زاغ شب زاد

چون دست زرفشان توأم هست پایمرد دانم که بعد ازین نکشم بار انتظار

زرفشان بخشنده میغ و سرفشان رخشنده تیغ این چو ابر بی دریغ و آن چو برق پرشرر

به نام حق کسی کم زرفشاند خوش آن همت که بر بت سرفشاند

همیشه تا سپر مهر زرفشان باشد غلام سایهٔ چتر خدایگان باشد

مرغ تیز آهنگ لختی پر فشاند چون عمود زرفشان بنمود صبح

وی چو باد خزان و ابر بهار دست تو زرفشان و گوهر پاش

تا بود ابر بهار و تا وزد باد خزان درفشان بر مرغزار و زرفشان بر شاخسار