معنی کلمه زراق در لغت نامه دهخدا
ز سالاری به شادیها همه ساله رسد مردم
به زاریها رسیدم من از آن دو چشم زراقش.منوچهری.نبینی بر گه شاهی مگر غدار بی باکی
نیابی بر سر منبر مگر زراق کانائی.ناصرخسرو.زرق پیش آر چو زراق شود با تو
سر بسر باش و همی دار به مقدارش.ناصرخسرو.ذوشجون شد حدیث و دردادیم
قصه چرخ ازرق و زراق.انوری ( دیوان چ سعید نفیسی ص 177 ).عالم زراق را سغبه مشو، چون شدی
سیمکشی دو کون ، بر کف زراق نه .خاقانی.که خیره شد دلم از جور گنبد ازرق
چو طبع محرور از فعل و داروی زراق.خاقانی.دم نوشین عیسوی داری
زهر زراق منقتل چه خوری.خاقانی.مردمان این شهربغایت گربز و محتال و زراق...اند. ( سندبادنامه ص 303 ).
طبیب روزگار افسون فروش است
چو زراقان از آن ده رنگ پوش است.نظامی.زرق در عشق تو کفرمنکر است
تیغ غمزه بر سر زراق زن.عطار.ای بسا زراق گول بی وقوف
از ره مردان ندیده جز که صوف.مولوی.گفت آن سالوس زراق تهی
دام گولان و کمند گمرهی.مولوی.