زرافشانی

معنی کلمه زرافشانی در لغت نامه دهخدا

زرافشانی. [ زَ اَ ] ( حامص مرکب ) نثار کردن زر. زر بخشیدن. زر پراکندن :
من خود از گنجهای پنهانی
وقت حاجت کنم زرافشانی.نظامی.مرد قصاب از آن زرافشانی
صید من شد چو گاو قربانی.نظامی.چو از منزل زرافشانی بپرداخت
ز جلاب و شکر نزلی دگر ساخت.نظامی. || کنایه از تابیدن به انوار طلائی. نورپاشی :
شمع که هر شب به زرافشانی است
زیر قبا زاهد پنهانی است.نظامی.رجوع به زرافشان شود.

معنی کلمه زرافشانی در فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) زر پراکندن .

معنی کلمه زرافشانی در فرهنگ فارسی

نثار کردن زر زر بخشیدن کنایه از تابیدن با نوار طلایی

معنی کلمه زرافشانی در ویکی واژه

زر پراکندن.

جملاتی از کاربرد کلمه زرافشانی

دست همت چو در زرافشانی بگشاید، ز تنگ میدانی
من خود از گنج‌های پنهانی وقت حاجت کنم زرافشانی
پس کنی در جهان زرافشانی بر فقیر و توانگر افشانی
مرد قصاب از آن زرافشانی صید من شد چو گاو قربانی
چو از نزل زرافشانی بپرداخت ز جُلاب و شکر نزلی دگر ساخت
با خود از دست تو آموخت زرافشانی را که بریزد به چمن درهم و دینار سمن
شمع که هر شب به زرافشانی است زیر قبا زاهد پنهانی است
سپهر مرتبه اسلام خان که بر عالم چو آفتاب کند پنجه اش زرافشانی
در زرافشانی کفت چون در خزان شاخ رزان در هنردانی دلت چون با گهر رای رزین
ساقی به زرافشانی دانم ز کریمانی پیمانه گرانتر ده گر باده گرانستی