زدایی

معنی کلمه زدایی در لغت نامه دهخدا

زدایی. [ زِ / زُ / زَ ] ( حامص ) زدایندگی. زدودن : اندوه زدایی ، انده زدایی ، غم زدایی ، گندزدایی.

جملاتی از کاربرد کلمه زدایی

دل به غبار وهم و وظن رفت زشغل ما و من آینه ‌ها به باد داد زنگ نفس‌ زداییت
حیف باشد نژاد مزدایی نسبت خود کند به یهوایی
بنمایی جلال برباییش نا فزایی کمال بزداییش
هر زنگ که از صوم ریا آینه دل بسته ست به جام می صافی بزداییم
ترا داده‌ست بخت آن روشنایی که زنگ از جان بدبختان زدایی
موج دریای حوادث دل چون آینه را صیقل زنگ زدایی است که من می دانم
ظلمت بزدی راهم اگر زآن که نکردی از خاطر من صیقل می زنگ زدایی
مصقول شود چو چهره گردون چون دود سیاه را تو بزدایی
ای صیقلیان! زنگش ازین دل بزدایید کآن آینه حیف است که زنگار گرفته‌ست
کز آیینه ی دل زدایی غمم بگریی پس از مرگ در ماتمم
همچنین نگاه کنید به: قوانین ضد- ازدواج میان‌نژادی، ازدواج میان‌نژادی، ازدواج فرا- ملی، ازدواج بین‌الادیانی، ازدواج مختلط (ابهام‌زدایی)، ازدواج با هم‌جنس، طلاق، چندهمسری، ازدواج کودکان، و ازدواج رسمی.