زخمی

معنی کلمه زخمی در لغت نامه دهخدا

زخمی. [ زَ ] ( ص نسبی ) خسته و مجروح. ( آنندراج ) ( بهار عجم ). مجروح و زخمدار. ( ناظم الاطباء ) :
دل زخمی یک بادیه خار است ببینید
تا آن مژه مشغول چه کار است ببینید.میان ناصرعلی ( از آنندراج ).|| ( در تداول عامه ) حبوبی از قبیل سیب زمینی و سیب ت و چغندر که قسمتی از آن بصدمه بیل و جز آن بریده شده باشد یا میز وتخت و نظائر آن که در اثر حمل و نقل و برخورد بدیوار آسیب ببیند: چغندر زخمی ، سیب زخمی.

معنی کلمه زخمی در فرهنگ معین

(زَ ) (ص نسب . ) مجروح .

معنی کلمه زخمی در فرهنگ عمید

زخم دار، مجروح.

معنی کلمه زخمی در فرهنگ فارسی

( صفت ) مجروح
خسته و مجروح در تداول عامه حبوبی از قبیل سیب زمینی و سیب چغندر که قسمتی از آن به صدمه بیل و جزئ آن بریده شده باشد یا میز و تخت و نظایر آن که در اثر حمل و نقل و برخورد به دیوار آسیب ببیند

جملاتی از کاربرد کلمه زخمی

حُسن در هرجا که باشد چشم‌زخمی لازم است سوزن از جیب مسیحا سر به در می‌آورد
یک خودرو بمب گذاری شده در یک بازار پر ازدحام در شهر پیشاور، مرکز ایالت شمال غرب پاکستان، منفجر شد و به گفته منابع محلی، دست کم هشتاد نفر را کشت و تعداد نامعلومی را زخمی کرد. بی‌بی‌سی فارسی
به که در پیش تو اظهار محبت نکنم لب خود زخمی دندان ندامت نکنم
دیدمش در پشت سر زخمی عظیم کز نگاهی در برم دل شددو نیم
ابر بهار بست ز سرچشمه آب را زخمی که داشت جوی چمن، خشک بند شد
کژ شود پالان و رختم بر سرم وز مکاری هر زمان زخمی خورم
من که ببوی آرزو در چمن هوس شدم برگ گلی نچیدم و زخمی خار و خس شدم
۲۰ اسفندماه ۱۳۹۹ یک سوخت‌بر دیگر در شهرستان سراوان، در پی شلیک مستقیم نیروهای نظامی در منطقه زخمی شد. نادر چاکری، ۲۹ ساله، فرزند نظر و اهل کلگان از توابع است که از ناحیه شانه سمت چپ مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.
زخمی‌که زنی در دهن شیرین درمان دردی که دهی بر پر سیمرغش دارو
شاید علاج زخمی زوبین و تیغ و تیر مسکین دلی که خسته تیر نظر بود
می‌ساخت چو اژدها نبردی زخمی و دمی، دمی و مردی
در تیغ زهر داده امید حیات هست بیچاره آن که زخمی تیغ زبان شود
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به صورت زخمی و مأموران اف‌بی‌آی اشاره کرد.