زحام. [ زِ ] ( ع مص ) انبوهی کردن. ( دهار ). مزاحمت. ( مصادر زوزنی ) ( ناظم الاطباء ). انبوهی کردن و تنگی نمودن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) : چون کشانندت بدین حیله بدام جمله بینی بعد از این اندر زحام.مولوی.رجوع به زحام کردن و زحمة شود. || ( اِمص ، اِ ) انبوهی. ( غیاث اللغات از منتخب ) ( آنندراج ) ( دهار ). جماعت انبوه. ( ناظم الاطباء ) : دامن او گیر و از او جوی راه تا برهی زین همه بؤس و زحام.ناصرخسرو.- یوم الزحام ؛ روز قیامت. ( از تاج العروس ).
معنی کلمه زحام در فرهنگ معین
(زِ ) [ ع . ] (اِمص . ) انبوهی ، ازدحام .
معنی کلمه زحام در فرهنگ عمید
انبوهی کردن، به هم فشار آوردن و جا تنگ کردن بر یکدیگر.
معنی کلمه زحام در فرهنگ فارسی
انبوهی کردن، بهم فشار آوردن، انبوهی، روزقیامت ۱ - ( مصدر ) انبوهی کردن . ۲ - ( اسم ) انبوهی ازدحام . یا روز ( یوم ) زحام روز قیامت رستاخیز . انبوهی کردن و تنگی نمودن انبوهی
معنی کلمه زحام در ویکی واژه
انبوهی، ازدحام.
جملاتی از کاربرد کلمه زحام
زحمت همی نمایم و هر جا که مشربیست هر چند عذب تر بود ، افزون بود زحام
ایها العشاق طیبوا و اسکروا من کأسنا و ارکبوا ظهر المعالی و ادخلوا بین الزحام
قوله تعالی: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ... کردگار قدیم، جبّار نامدار، عظیم، خداوند دانا، کریم عزّ جلاله و عظم شأنه درین آیت فضیلت کعبه و شرف او نشر کرد، و بزرگواری آن فرا جهانیان نمود، گفت جلّ جلاله: نخستین خانهای که نهاده شد مردمان را آنست که به مکه. خانهای که مردمان همه زحام در آن آرند، و جهانیان روی بدان نهند و مؤمنان گرد آن گردند، مجاورت را، و نماز را و دعا را، و صلوات و زیارت را. خانهای با خیر و با برکت، با شکوه و با کرامت. کس در آن نشد مگر با نثار رحمت، و کس بازنگشت مگر با تحفه مغفرت.
لا الفجر بقینة و لا شرب مدام الفخر لمن یطعن فی یوم زحام
خیلها چون سیلها افکند در هرسو خروش فوجها چون موجها آورده از هر سو زحام
نه از مشتری، کز زحام مگس به یک هفته رویش ندیدهست کس
فضای خلوت دل تنگ شد به شاهد روح ز بس که عیش و طرب بر دلم زحام گرفت
مشرب شیرین نبود بی زحام دعوت منعم نبود بی فقیر
چون کشانیدت بدین شیوه به دام حمله بینی بعد از آن اندر زحام
چو بر تو دهر به آفات خود زحام کند تو را ز صبر به دل بر زحام باید کرد