زجه

معنی کلمه زجه در لغت نامه دهخدا

زجه. [ زَ ج َ / ج ِ ] ( ص ، اِ ) زن نوزا که آنرا زاج نیز گویند. ( از شرفنامه ٔمنیری ). زنی را گویند که زاییده باشد و او را تا چهل روز زجه میتوان گفت. و با جیم فارسی هم هست. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به زاج و زچه شود.

معنی کلمه زجه در فرهنگ معین

(زَ جِ ) (ص . ) زاج ، زچه ، زن زائو.

معنی کلمه زجه در فرهنگ فارسی

( صفت ) زن نوزاییده ( تا چهل روز ) .
زن نو زا که آنرا زاج نیز گویند

جملاتی از کاربرد کلمه زجه

ازجهل وخردتا هوس وعشق ومحبت جز ما چه متاعی‌ست‌ که در خانه‌ ما نیست
زمن راستی هرچ دانی بگوی به کژی مجو ازجهان آبروی
قالبش گرچه هست شد زجهان جان او از جهان همیشه جهان
وارث تخت سلیمان چوتوشاهی زیبد کآصفی ازجهتش حاکم دیوان باشد
تا چو آشفته بگسلی زجهان خویشتن را بدوست پیوندی
صحبت نیکان زجهان دور گشت شان عسل لانه زنبور گشت
فارغ زجهانی و جهان غیر تو نیست بیرون زمکانی و مکان از تو پرست
میر سخنی سخن غلامت به زین زجهان حشر چه خیزد
هرکجا مرد ستم گَرد برآرد ز جهان آب عدل تو نشاند زجهان گَردِ ستم
استان دوزجه یکی از استان‌های ترکیه است. مرکز این استان شهر دوزجه است.
آید بوی یدالله از خاک بشر هر چند بود زجهل حالش ابتر
جالی: به معنی پاک کننده است و عمل آن رفع کردن رطوبت لزجه از سطح عضو است؛ مانند: انزروت و هر جالی ملیّن طبع است اگر چه بی‌قوه مسهله باشد.