زایش
معنی کلمه زایش در لغت نامه دهخدا

زایش

معنی کلمه زایش در لغت نامه دهخدا

زایش. [ ی ِ ] ( اِمص ) زائیدن. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). اسم مصدر زائیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). عمل وضع حمل : ستوران هم از اول زایش آشناور باشند. ( جامع الحکمتین ص 26 از دکتر معین در حاشیه برهان قاطع: زایش ).
سنگ بی نمج و آب بی زایش
همچو نادان بود بآرایش .
|| مجازاً، عمل تولید کردن. بوجود آوردن. انتاج :
آن بحر گهرپاش که در علم چنوئی
هر چارگهر را گه زایش پسری نیست.سنائی. || اسم از زادن. ( حاشیه برهان قاطع بقلم دکتر معین ). زاییده شدن. ولادت. تولد :
بیرونت کنند ازدر مرگ
چون از در زایش اندرآئی.ناصرخسرو. || مجازاً، حاصل شدن. ( برهان قاطع ). || ( اِ ) بمعنی نتیجه و زاده نیز آمده است. ( فرهنگ رشیدی ). نتیجه و زاده. ( آنندراج ) :
تو بحر جودی و خلق تو عنبر و نه شگفت
از آنکه زایش بحر است عنبر اشهب.فرخی.

معنی کلمه زایش در فرهنگ معین

(یِ ) (اِمص . ) عمل زاییدن .

معنی کلمه زایش در فرهنگ عمید

زایمان، عمل زاییدن، بچه آوردن.

معنی کلمه زایش در فرهنگ فارسی

زاییدن
( اسم ) عمل زاییدن ولادت .
زاییدن مجازا عمل تولید کردن مجازا حاصل شدن

معنی کلمه زایش در دانشنامه عمومی

زایش، زادن یا تولد ( به انگلیسی: birth ) ، در آدمیان و جانوران، کنش یا فرایندِ زاییدن یا به بار آوردن فرزند به دست مادر است. گونه های گوناگون زایش دربرگیرندهٔ تخم گذاری، زنده زایی، و تخم زنده زایی هستند.
هنگام زایش، آغاز زندگانی در جانداران زنده است. روی همرفته، زایش برای یک جاندار، هنگامی است که از زهدان ( در پستانداران ) ، یا تخم ( در خزندگان، پرندگان، دوزیستان، حشرات و بیش تر ماهی ها ) ، بیرون می آید.

معنی کلمه زایش در دانشنامه آزاد فارسی

زایِش (breeding)
در فیزیک هسته ای، فرآیندی که در آن مواد شکاف پذیرتولید شده در رآکتور، از مواد مصرف شده در جریان فعالیت رآکتور بیشتر می شود. مثلاً با استفاده از ایزوتوپ نسبتاً فراوان ولی ناشکافای اورانیوم ۲۳۸ می توان پلوتونیوم ۲۳۹، و با استفاده از توریوم می توان اورانیوم ۲۳۳ تولید کرد. سپس پلوتونیوم ۲۳۹ یا اورانیوم ۲۳۳ را می توان برای سوخت هسته ای رآکتورهای دیگر به کار برد.

جملاتی از کاربرد کلمه زایش

اگر گیتی ستر گیرا بیارد پیش گر گیرا بدو بخشد بزرگی را فزایش برکشد از اقران
نظاره شدند اندر آن مردمان ازایشان بسی را سرآمد زمان
بود اینجا که با ایشان مقیمم وزایشان این زمان در خوف و بیمم
سر من زین پس و شمشیر خوبان کسی تا خون من زایشان نخواهد
عقل ضد وی است در خواهش زین فزایش بود وزان کاهش
بلکه توزایشان بسی عادلتری کان خسروان جمله دنیاپروران بودند و تو دین پروری
دست رس دارم که با خصمان خود گر بد کنم سخت آسان باشدم زایشان برآوردن دمار
مرا شاه ازایشان فزون داد می همی خورد بر یاد کاوس و کی
آنکه آرایش عدلش که جهانرا آراست آنکه با زایش طبعش که گهر زا آمد
زایشان سخنی به نکته راندن وز چنگ زدن ز نای خواندن