معنی کلمه زاول در لغت نامه دهخدا
زاول. [ وُ ] ( اِ ) نام شعبه ای از موسیقی. ( ناظم الاطباء ). گوشه ای از چهل و هشت گوشه ٔموسیقی. ( فرهنگ رشیدی ). رجوع به آهنگ و زابل شود.
زاول. [ وُ ] ( اِخ ) نام قومی و طائفه ای بود. ( برهان قاطع ).طائفه زابل. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به زابل شود.
زاول. [وُ ] ( اِخ ) همان زابل است. ( شرفنامه منیری ). همان زابل است که سیستان باشد. ( برهان قاطع ). مبدل زابل است. ( فرهنگ نظام ). و بعضی گفته اند زابل مغیر زاول است یا معرب آن علی الاختلاف. ( فرهنگ رشیدی ) :
نوذر و کاووس اگر نماند به اسطخر
رستم زاول نماند نیز به زاول.ناصرخسرو.گفت چنین آورده اند که به ایام قدیم در شهر زاول جوانی بود چون نگارستان از این جعدموئی ، سمن بوئی ، ماه روئی... ( سندبادنامه ص 136 ). او [سیف الدوله غزنوی ] به بلخ دارالملک ساخت ، مادرش دختر رئیس زاول بود و او را بدین سبب زاولی خوانند. ( تاریخ گزیده چ لندن ص 325 ). و رجوع به زاولی شود.