زافه. [ ف َ ] ( اِ ) گیاهی باشد شبیه سیر کوهی. ( برهان قاطع ). گیاهی باشد چون سیر کوهی و همچنان بوی ناخوش دارد. ( صحاح الفرس ) ( فرهنگ سروری ) : من یکی زافه بدم خشک و به فرغانه شدم مورد گشتم تر و شد قامت چون نارونا.ابوالعباس ( از فرهنگ سروری ). || خارپشت را گویند و آن جانوری است. ( لغت فرس اسدی ص 502 ) ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ). فارسی قنفذ است. ( فهرست مخزن الادویه ) : روی و ریش و گردنش گفتی برای خنده را در بیابان زافه ای ترکیب کردی با کشف.( لغت فرس اسدی ).
معنی کلمه زافه در فرهنگ معین
(فِ ) (اِ. ) گیاهی است شبیه به سیر کوهی که بوی ناخوشی دارد. ( ~. ) (اِ. ) خارپشت .
معنی کلمه زافه در فرهنگ عمید
گیاهی بیابانی شبیه موسیر یا سیر کوهی. خارپشت، جوجه تیغی.
معنی کلمه زافه در ویکی واژه
گیاهی است شبیه به سیر کوهی که بوی ناخوشی دارد. خارپشت.
جملاتی از کاربرد کلمه زافه
اصل بزرگ از بنه هرگز خطا نکرد کس را گزافه چرخ فلک پادشا نکرد
گوینده انس خودش با یار را تا مرز ملالی از همهٔ جهانیان پیش بردهاست. اینگونه گزافهآرایی همان است که «مبالغه» نام گرفتهاست.
نوشلب زآن منش که خوی بوَد زن بُد و زن گزافهگوی بوَد
بوی برد از جد و گرمیهای او که گزافه نیست این هیهای او
می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا
دگر شنیدمکتان ز ماه میکاهد ازینگزافه هم ای ماهروی روی بتاب
میگزیدی صادقان را تا چو رحمت مست شد از گزافه بر سزا و ناسزا میریختی
جهان گر بر اندازه جویی همی سخن بر گزافه نگویی همی
در متون تاریخی و ادبی واژه بایسنقر به دو گونه بایسنقر و بایسنغر آمدهاست. بایسنقر کلمهای ترکی (مرکب از بای + سنقر) و سنقور، مرغی شکاری است از جنس چرغ که شنقار نیز گویند. بایسنقر بهطور عام، نام عدهای از شاهزادگان تیموری و غیر تیموری بوده و ظاهراً صحیح آن «بای سنقور» است که «بایسنقر» نوشته میشود. جایگاه او در زندگی و پس از مرگ چنان بود که ـ با آنکه به مرتبه ولیعهدی نرسیده بود ـ تاریخ نویسان از وی با عنوانها و لقبهایی چون پادشاه، سلطان و ولیعهد یاد کردهاند و او را به سبب داشتن منشهای پسندیده به شیوههایی گزافهآمیز ستودهاند.
که نپسندد از ما بدی دادگر گزافه نبردارد این شور و شر
به پیش جاهلان مفگن گزافه پند نیکو را که دهقان تخم هرگز نفگند در ریگ و شورستان
در آن هر دو گفتار چستی نبود گزافه سخن را درستی نبود