زائل
جملاتی از کاربرد کلمه زائل
طب صناعتی است که بدان صناعت صحت در بدن انسان نگاه دارند و چون زائل شود باز آرند و بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی بوی و گشادگی.
در این که تارح در تورات، چگونه در قرآن به آزر تبدیل شدهاست؛ نظریات مختلفی وجود دارد. برخی، آزر را نامی فارسی دانستهاند که چون ابراهیم بر اساس روایات، در بابل میزیسته؛ این نام بابلی یا آریایی بودهاست. چنین گفتهای در کتاب لسانالعرب و المعرب و بیشتر کتابهای مفردات و لغت تأیید شدهاست. محمد خزائلی در اعلام قرآن، نام آزر را برگرفته از آذر فارسی و ابراهیم را برگرفته از بهرام فارسی دانستهاست. برخی دیگر گفتهاند که یکی از مورخین یونانی به نام یوسبیوس در کتاب خود آربوکریب، نام پدر ابراهیم را ئاسر خوانده و در قرآن، این کلمه به عربی تبدیل شده؛ و نام پدر ابراهیم آزر که شبیه کلمه ئاسر بوده، آورده شدهاست.
قاضی چون این بیت برخواند بگریست و جماعت را آن انکار زائل شد.
و فرود آمد از غرفه، گونه روی وی بگشته و عقل زائل شده و زبان سست گشته، و بهمه اندام لرزه در افتاده، گفت: چه حاجت داری یا محمد؟ گفت: حق این مرد بگزار بتمامی. گفت: نعم یا محمد! علی الراس و العین.
و بدانک خبائث درین سرای حکم بر دو قسم است: یکی خبث عین است که هرگز بشستن پاک نشود، اگر مرداری هزار بار به بحر محیط فرو بری هرگز پاک نشود، که نجاست او عینی است. دیگر خبث صفت است، و در اصل پاک بود اما نجاستی بدو رسد، که چون بشویی پاک شود، لکن این نجاست هم بر دو قسم است: بعضی خفیف که بیک آب پاک شود، و بعضی غلیظ که شستن بآب و خاک بباید تا پاک شود. خبائث در اصل دین هم این تقسیم دارد یکی خبث عین، است که هرگز زائل نشود، و آن خبث شرک است که نیامرزد إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ، إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ.
خون به جای باز آمد و آن علت زائل شد و عذر به قرار خویش باز آمد.
عالم ما در ازل او بود و باشد تا ابد این چنین معلوم کی از علم او زائل شود
عقل چون زائل شود خود غافل است کی شناسد مر تو را این مشکل است
روح خبیثی است که در بدن انسان حلول کرده و عقل او را زائل میکند.
و فی بعض الآثار: انّ الدنیا دار من لا دار له و مال من لا مال له، یجمع من لا عقل له و بها یفرح من لا فهم له. همومها دائم و سرورها مائل، و نعیمها زائل:
رخ تو ماه حسن آمد دل من پر ز خون آمد نه حسن از تو شود خالی نه خون از من شود زائل
بدان که آدمی را اختیار نیست اختیار کسی تواند که او را ملک بود و آدمی بنده است و بنده را ملک نیست، آن ملک که او را شرع اثبات کرد آن ملک مجازی است عاریتی، عن قریب ازو زائل گردد، و ملک حقیقی آنست که آن را زوال نیست و آن ملک اللَّه است که مالک بر کمال است و در ملک ایمن از زوال است و در ذات و نعت متعال است. عالم بیافرید، و آنچه خواست از آن برگزید. فرشتگان را بیافرید از ایشان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل برگزید، آدم و آدمیان را بیافرید از ایشان پیغامبران را برگزید. از پیغامبران خلیل و کلیم و عیسی و محمد را برگزید.